صفحه اصلی
جستجو پیشرفته
لطفا منتظر بمانید...
سازمانها و نهادها
گروه های خبری
تولید، اکران و پخش
آرشیو اخبار

باید در برابر ضربه‌های ارزی مقاوم شویم

 رهبر انقلاب اسلامی در شرایط مختلف کشور و در مواقع لازم، برای مسئولین اولویت‌های کشور و مردم را مشخص می‌کنند. ایشان به تازگی در سخنرانی تلویزیونی به مناسبت عید قربان (99/5/10) فرمودند: «کشور از لحاظ معیشت عمومی دچار مشکل است؛ واقعاً معیشت خانوارها دچار مشکل جدّی است و مردم مشکل دارند؛ گرانی‌ها و مانند اینها هست، اینها بایست علاج بشود. ما در جلسات خصوصی به مسئولین گفته‌ایم یا پیغام داده‌ایم؛ باز هم میگویم، دستگاه‌های مسئول توجّه کنند که در زمینه‌ی مشکل اقتصادی، از مسائل فوری، مسئله‌ی مهار قیمتها است ... این یک مسئله است که بازار یک ثباتی پیدا بکند. این حالت که هر روز اجناس یک قیمتی پیدا کند، برای کشور مضر است.»
پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در پرونده «علاج گرانی»، برای بررسی بیشتر اولویت‌های اقتصادی کشور گفتگویی با آقای دکتر داوود دانش‌جعفری، استاد اقتصاد و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام انجام داده است.

  به‌عنوان کسی که هم مسئولیت اجرایی در حوزه‌ی اقتصادی کشور داشتید و هم در حوزه‌‌ی آموزش اقتصاد استادید و عضو مجمع تشخیص هم هستید، همان‌طور که می‌دانید الان مهم‌ترین مسئله‌ی کشور اقتصاد و معیشت است. چرا چنین مشکلاتی در حوزه‌ی اشتغال، ارز، طلا، مسکن، خودرو، تولید ملی و سرمایه‌گذاری ایجاد شده است؟ در مسیری که چهل سال حرکت کردیم، چه راه‌هایی را رفتیم که نباید می‌رفتیم و چه راه‌هایی را باید می‌رفتیم و نرفتیم؟


 بسم‌ اللّه ‌الرحمن ‌الرحیم؛ ما الان در آستانه‌ی برنامه‌ی هفتم هستیم. همیشه در برنامه‌های پنج‌ساله‌ی گذشته و برنامه‌هایی که بعد از انقلاب مشخصاً پیاده شده یک‌ سری مشکلات اساسی بوده که بعضاً‌ تکرارشونده هم است و نارسایی‌هایی در اقتصاد ما به‌وجود آورده است. قبل از اینکه به ریز آن نارسایی‌ها و مشکلات تکرارشونده اشاره کنم، باید به چند سؤال جواب دهیم.

اوّلین سؤال این است که آیا اصولاً برنامه لازم است یا نه؟ آیا برنامه‌های قبلی اهداف مورد نظری که به‌دنبالش بودند را تأمین کرده‌اند یا نه؟ اشکالاتی که تکرارشونده‌اند و نمی‌‌گذارند اقتصاد ایران به هدف‌های موردنظرش برسد چیست؟ اگر بخواهیم یک پاسخ کلی بدهیم، در برنامه‌های قبلی یا تصمیمات و‌ اقدامات اقتصادی ما چند اشکال اساسی وجود داشته است. اوّل اینکه برنامه‌ها را خیلی بزرگ تعریف می‌کردیم و اهداف متعددی را می‌گذاشتیم. اهدافی که بعضاً با همدیگر در تضادند. کثرت اهداف به‌قدری است که آن‌ها را برای مجریان تقریباً دست‌نیافتنی می‌کند. دوم اینکه ما در طول برنامه‌های گذشته یک الگوی مشخص برای مقاوم‌سازی اقتصاد نداشتیم. منظور از مقاوم‌سازی این است که وقتی یک ضربه‌ای وارد می‌شود، این ضربه ما را از مسیر اصلی دور می‌کند، ولی قدرتی را نداریم که دوباره به مسیر اصلی برگردیم.

نپرداختن به مشکلات ساختاری و عارضه‌های کلیدی که در اقتصاد وجود داشته، یکی از موانعی است که ما را از دست‌یابی به اهداف دور کرده است. بحث دیگر نداشتن نظارت بر برنامه است. به هر شکل اگر هدفی تعیین می‌شود باید ما به آن هدف برسیم و لازم است که همواره نظارت داشته باشیم و ببینیم که چقدر از آن هدف محقق شده است. به اصطلاح خودمان هر موقع دیدیم که داریم در خاکی می‌رویم، قاعدتاً همان موقع علامت‌های هشداردهنده‌ای‌ باید باشند و بگویند که از مسیر اصلی داری دور می‌شوی و به مسیر برگرد.

همه‌ی کشورهای دنیا و حتی بنگاه‌های موفق اقتصادی نظام برنامه‌ریزی را دنبال می‌کنند. یعنی یک هدفی را می‌گذارند و برای رسیدن به آن راه‌هایی را مشخص می‌کنند. سیستم هشداردهنده‌ی زودهنگام هم طراحی می‌کنند که هر موقع دارند از هدف دور می‌شوند، قرمز می‌شود و هشدار می‌دهد که دارند از هدف دور می‌شوند. درواقع این‌ها مشکلات کلی بوده که ما در برنامه‌های قبلی اگر حل می‌کردیم، شاید دستاورد و نتیجه‌گیری‌مان بهتر بود. به همین دلیل پیشنهاد من این است که در تدوین برنامه‌ی هفتم حتماً به این نکات توجه شود.

امّا آیا اصولاً برنامه لازم است یا برنامه لازم نیست؟ این هم یک سؤال مهمی است که‌ در آستانه‌ی برنامه‌ی ششم به یک‌باره این سؤال مطرح شد که اصلاً ما برنامه نمی‌خواهیم. خیلی از کشورها که پیشرفت کردند اصلاً برنامه نداشتند. یعنی در بحث‌های اساسی و بنیانی هم سؤالات این‌طوری مطرح می‌شد. دولت برنامه‌ی ششم را که داد اصلاً یک چیز متفاوتی از برنامه‌های قبلی بود و در راستای سیاست‌های کلی نبود.

من می‌خواهم بگویم که برنامه یعنی ایجاد عزم ملی و تعیین یک سری اهدافی که تشخیص داده می‌شود. یک سری که می‌گویم یعنی آن کسانی که اهداف برنامه را تعیین می‌کنند و با همدیگر توافق می‌کنند که ما می‌خواهیم به کجا برویم؛ و راه رسیدن به آن هدف را هم تعیین می‌کنند. البته اینجا یک نکته‌ای وجود دارد و باید دقت شود که برای رسیدن به اهداف نیازمند یک سری منابعی هستیم. ولی منابع محدود است. به‌طور کلی می‌گویند برنامه یعنی رسیدن به اهداف با توجه به منابعی که داریم. ما نمی‌توانیم آرزوهای خیلی بزرگ را که چند برابر منابع است بیاوریم و بگوییم این‌ها هدف‌اند. هدف باید در چهارچوب منابع تعیین شود.

بنابراین فرض کنید اگر سه قوه در برنامه خیلی نقش داشته باشند، باهم توافق می‌کنند که با توجه به منابعی که کشور در اختیار دارد چند تا از آن هدف‌های بزرگ را می‌توانیم انتخاب کنیم. این یعنی برنامه، امّا اگر آن‌ها توافق نکنند و هرکس یک راهی برود همه چیز به ‌هم‌ می‌خورد. پس برنامه لازم است. به‌خاطر اینکه عزم ملی ایجاد شود و هدف‌هایی را حول آن عزم ملی انتخاب کند.

اگر برنامه‌ای وجود داشته باشد، تمام آحاد کشور؛ یعنی بنگاه‌ها، خانوارها، دولت، صداوسیما، قوه‌ی قضائیه و... در جهت تحقق برنامه باید حرکت کنند. نمی‌شود یک کسی ناهماهنگ باشد بعد برنامه‌ی دیگری بگذاریم که در اولویت نیست. بنابراین باید در اداره‌ی کشور هماهنگی باشد. برنامه‌ی اداره‌ی کشور، همان برنامه می‌شود. منتها در خیلی از کشورها برنامه را در مقاطع پنج‌ساله انتخاب کردند و ما هم پنج‌ساله انتخاب کردیم. امّا اگر زمان خیلی طولانی باشد ممکن است در طول زمان اولویت‌ها به‌ هم بخورد. اگر خیلی کوتاه باشد ممکن است که مشکلات دیگری به‌وجود بیاید. بنابراین برنامه‌‌ ضروری است.

  برای داشتن یک برنامه‌ی خوب چه عواملی لازم است؟
  همان‌طور که عرض کردم توافق بین ذی‌نفعان برنامه یعنی مردم، دولت، قوا و همه‌ی دستگاه‌ها یا نهادهایی که در تحقق اهداف نقش دارند. این‌ها در مورد منطق برنامه‌ریزی باید با همدیگر تفاهم کنند. باید نگاه واحد در همه‌ی عوامل باشد و به‌سمت هدف‌های مشخص شده حرکت کنند و با همدیگر در این هدف هماهنگ باشند. نظارت هم باشد که اگر یک موقعی کسی از هدف داشت دور می‌شد شناسایی شود و همه کمک کنند که به مسیر برگردد.

در یک کلام برنامه یعنی توافق جمعی، هم در نظر و هم در عمل، برای رسیدن به تحقق اهداف مشخص شده است با توجه به منابعی که داریم. بنابراین این خیلی مهم است که برنامه باشد. برنامه هم یک چهارچوبی دارد. نقش منابع هم در برنامه خیلی مهم است. ما نمی‌توانیم آرمان‌گرای افراطی باشیم و یک سری هدف‌هایی را بگذاریم و بگوییم آرزو که عیب نیست. برنامه‌ی خوب، برنامه‌ای است که متناسب با منبعی باشد که داریم و بر اساس آن هدف را مشخص کنیم. خیلی از موارد ممکن است ما برنامه‌هایی تهیه کنیم، ولی منبع دچار کاهش باشد یا منبع به اندازه‌ی تحقق برنامه‌ی آرمان‌گرایی ما وجود نداشته باشد که نتیجه‌‌اش برنامه‌های ناتمام می‌شود. فرض کنید ما الان پول نداریم که طرح‌های عمرانی زیادی را تمام کنیم، ولی چون به ما گفتند که پول زیاد است و مشکلی نیست، یک سری طرح‌ها را شروع کردیم، ولی الآن که آخر برنامه است می‌بینیم همه‌ی این‌ها نیمه‌ تمام است. اگر از اوّل من می‌دانستم که منبع کم است، به‌جای ده طرح، پنج طرح را شروع می‌کردم که الان تمام شده بود. این اثرش خیلی بهتر است تا اینکه تبدیل به برنامه‌ها یا پروژه‌های ناتمام شود.

  اشاره کردید به مشکلات تکرار شونده در برنامه های مختلف؛ لطفاً مصداقی‌تر توضیح دهید.
  در مورد مشکلات تکرارشونده که در برنامه‌های قبلی داشتیم و ممکن است در برنامه‌ی هفتم و برنامه‌های بعدی هم تکرار شود، ما باید همین مشکلات را شناسایی کنیم و یک راهکاری برایش مشخص کنیم. یکی از آن مشکلات تکرارشونده که به‌نوعی مانع از تحقق اهدافی بوده که ما طراحی کردیم، این پدیده است که پول ملی‌مان دائم در معرض افت ارزش قرار گرفته است. اینکه پول ملی دچار افت ارزش می‌شود، درواقع یک سری عواقبی در اقتصاد دارد که قطعاً اهداف برنامه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. مثلاً یک پدیده است که به آن دلاری‌شدن اقتصاد می‌گویند. یعنی وقتی مردم یا بنگاه‌ها می‌بینند که پول ملی دارد دچار افت می‌شود، به‌سمت ارز و سکه می‌روند.

مردم به‌جای اینکه فعالیت‌های اقتصادی را در داخل و با پول ملی مورد شمارش قرار دهند، با پول خارجی که با ثبات‌تر است مورد شمارش قرار می‌دهند. مثلاً‌ قیمت ارز وقتی بالا می‌رود خیلی از کالاهایی که وارداتی هستند متناسب با آن و حتی بیشتر از آن قیمتش بالا می‌رود. طبیعی است، امّا سؤال این است که ما کالاهایی داریم که ارزی نیستند، ولی چرا قیمتشان بالا می‌رود؟ به‌خاطر همان ذهنیت دلاری‌شدن است. وقتی ارزش پول ملی خیلی افت می‌کند یا دچار نوسان می‌شود مردم تصمیم می‌گیرند در فعالیت اقتصادی‌شان ملاک را از پول ملی به‌سمت ارز ببرند. بنابراین ما باید یک کاری کنیم که پول ملی باثبات شود. منظور از باثبات این نیست که اصلاً افت نکند، ولی ملاک پول ملی باشد.

وقتی پول ملی خیلی افت می‌کند، کسی دیگر آن را به‌حساب نمی‌آورد و این سرچشمه‌ی یک سری از مشکلات بزرگی می‌شود که در اقتصاد ایران است. این مشکل از سال‌های گذشته در همه‌ی دولت‌ها و در همه‌ی برنامه‌هایی که ما داشتیم وجود داشته و نادیده گرفته شده و حل نشده است. اگر در برنامه‌ی هفتم هم ما به هدف ثبات پول ملی توجه نکنیم ممکن است که باز هم به اهدافمان نرسیم یا دور شویم.

در دولت آقای بازرگان که دو سال اوّل انقلاب مسئولیت داشت، 28 درصد ارزش پول ملی افت کرد. دولت شهید رجایی که کمتر از سه سال در مسند نخست‌وزیری بود، 48 درصد ارزش پول ملی افت کرد. دولت مهندس موسوی در هشت سال مسئولیت‌اش، 77 درصد ارزش پول ملی افت داشت. دولت آقای هاشمی هشت سال بودند و در این دوره هم باز 75 درصد ارزش پول ملی افت کرد. آقای خاتمی هشت سال بودند 47 درصد افت کرد. دولت آقای احمدی‌نژاد در هشت سال، نزدیک به 75 درصد افت داشت. دولت آقای روحانی هم در این هفت سالی که گذشته تا الان، حدود 83 یا 84 درصد افت ارزش پول ملی را تجربه کرده است. شاید تا پایان دوره‌ی هشت‌ساله‌شان به نود درصد هم برسد.

بین دولت‌های مختلف با نگاه‌ها و برنامه‌های مختلفی که پیاده شده، یک نکته‌ی مشترک وجود دارد که پول ملی دچار افت ارزش شده و ما باید در برنامه‌ی هفتم یک کاری کنیم که تکرار نشود یا مهار شود. بنابراین سؤال اصلی این است که چرا ارزش پول ملی ما دائم دچار کاهش می‌شود؟ و آیا می‌شود این روند مخرب را کنترل کرد و اقتصاد را شتاب بهتری داد یا نه؟

مشکل دومی که ما در اقتصاد داریم بحث ویژگی‌های تولید است. رهبر معظّم انقلاب چند سال است که بحث تولید را به‌نوعی در نامگذاری شعارهای سال و مناسبت‌های مختلف مورد استفاده قرار داده‌اند. به‌طور کلی در اقتصاد، تولید مهم‌ترین معیار عملکرد یک اقتصاد است. برای اینکه نشان دهیم اقتصاد خوب است یا نه، باید ببینم تولید کل اقتصاد چقدر بالا رفته است.

به‌طور کلی اقتصاددانان می‌گویند مشکل اقتصاد ما، رشد اقتصادی یا رشد تولید ما در گرو عوامل برون‌زاست. برون‌زا یعنی عواملی که تحت کنترل ما نیست. مثلاً نفتی که می‌گویند برون‌زا است، مشکلش این است که قیمت جهانی نفت در ایران تعیین نمی‌شود یا کشور نفتی آن را تعیین نمی‌کند و قیمتش در دنیا تعیین می‌شود. و ایران هیچ اختیاری ندارد، ولی هر موقع قیمت نفت بالا می‌رود، به‌صورت طبیعی مشکلات اقتصادی ما کمتر می‌شود، امّا وقتی پایین می‌آید مشکلاتمان شروع می‌شود؛ یعنی درآمد نفت کم می‌شود. بنابراین مشکل برون‌زابودن رشد اقتصادی در ایران این است که ما باید عوامل رشد را متکی کنیم به عوامل درون‌زایی که در اختیار خودمان است. مثلاً فرض کنید در تحریمی که سال 90 – 91 علیه ایران اعمال شد، شاید هفتاد درصد خودروسازی ما متوقف شد. چرا؟ برای اینکه قطعاتی که عموماً استفاده می‌کردیم، قطعاتی بود که باید از خارج می‌آمد. ولی آن بخش از خودروسازی ما که کمتر وارداتی بود مثل خودروی سمند که قبلاً روی آن کار شده بود، البته نه اینکه وابسته نباشد، ولی خط تولیدش ادامه پیدا کرد. در آن دوره هر تولیدی که زنجیره‌اش سهم بیشتری در اقتصاد داخلی داشت و درون‌زا بود، پایدارتر بود، ولی تولیدی که به واردات وابسته بود، دچار مشکل شد.

پس یکی از مشکلات ما این است که تولید ملی کشور تحت تأثیر نهاده‌هایی است که ما به آن‌ها برون‌زا می‌گوییم؛ یعنی کنترلش دست ما نیست و می‌تواند سرنوشت تولید در ایران را تحت‌الشعاع قرار دهد. درواقع کسی که می‌خواهد تولید مستمری داشته باشد، وقتی می‌بیند نهاده‌اش وارداتی است با کاهش واردات آن نهاده‌ی تولیدش هم دچار مشکل می‌شود. بنابراین ما اگر می‌خواهیم یک تولید مستمر و بالایی داشته باشیم باید تلاش کنیم که تولید ناخالص داخلی ایران به‌سمت درون‌زایی بیشتر میل کند.

یکی دیگر از ویژگی‌های تولید ما این بوده که تولید حالت مونتاژی دارد؛ یعنی قطعه باید از بیرون بیاید و در ایران تنظیم شود. ولی این کار مشکلات را بیشتر می‌کند. بنابراین ما اگر بتوانیم تولید را به‌سمت درون‌زایی بیشتر ببریم؛ یعنی متکی به عوامل داخلی و در کنترل خودمان باشد، حتماً می‌توانیم دستاورد بهتری داشته باشیم. مثلاً رشد اقتصادی که ما در برنامه‌ی ششم هدف گرفتیم، هشت درصد بود. ولی در عمل به‌دلیل ماهیت رشد برون‌زایی که ما داشتیم مشکلاتی که در این دوره به‌وجود آمد، بحث کاهش درآمد نفت ما بود که از ناحیه‌ی تحریم‌ها اتفاق افتاد. یک عامل جدیدی هم که تقریباً‌ جهانی است و همه‌ی کشورها دچارش شدند، کرونا است. درواقع کرونا هم کمک کرد که مشکلات اقتصادی ما بیشتر شود.

  رهبر انقلاب بارها درباره رفع وابستگی اقتصاد به نفت تذکر داده‌اند. این وابستگی چه تبعاتی برای اقتصاد کشور داشته است؟
  همبستگی رشد اقتصادی در ایران با نفت یکی از مشکلات اساسی دیگر ماست؛ یعنی هر موقع درآمد نفت خوب است، اقتصاد ایران یک نفسی می‌کشد، امّا به‌محض اینکه مشکلاتی برای نفت به‌وجود می‌آید، روی رشد هدف‌گیری شده تأثیر می‌گذارند. درحالی‌که اگر ما منابع رشدمان متنوع بود، به‌غیر از نفت هم می‌توانستیم رشد اقتصادی‌مان را ادامه دهیم و شاید این وضعیت اتفاق نمی‌افتاد. در این ارتباط مثالی که می‌توانم عرض کنم افزایش بهره‌وری است. در یکی از برنامه‌هایی که سال‌های گذشته تصویب شده بود، قرار بر این بود که دو و نیم درصد از رشد هشت درصدی سهم افزایش بهره‌وری باشد؛ یعنی با همان منابع نیروی انسانی یا منابع سرمایه‌ای که داریم، اگر نوع استفاده از این منابع سرمایه‌ای تغییر یا بهبود پیدا کند، می‌تواند به عملکرد رشد ما کمک بیشتری کند. نه اینکه سرمایه‌گذاری جدیدی باشد، بلکه اگر ما همان سرمایه‌گذاری جدید را خوب مدیریت کنیم و بهره‌وری آن را بالا ببریم، می‌تواند به رشد کمک کند.

بنابراین رشد اقتصادی فقط این نیست که ما همیشه تزریق منابع نفتی کنیم. اتفاقاً رشد اقتصادی از طریق تعمیق سرمایه که متکی به نفت در ایران است، درواقع بهره‌وری آن خیلی پایین است؛ یعنی بهره‌وری سرمایه در ایران در سال‌های گذشته تقریباً ثابت بوده و هیچ تغییری نکرده است. معنی این عبارت این است که ما از سرمایه‌هایی هم که داریم، حتی در دوره‌ای که درآمد نفتی مشکل ندارد در همان دوره هم نشان می‌دهد که ما از سرمایه‌مان به‌خوبی استفاده نمی‌کرده‌ایم. در یک طرحی سرمایه‌گذاری می‌کنیم، ولی از قبل توجیه اقتصادی آن را مطالعه نمی‌کنیم و تبدیل به طرح نیمه تمام می‌شود که عملاً اثری در افزایش تولید ندارد. یا بازده‌اش آن‌قدر پایین است که اصلاً سرمایه‌گذاری نکرده‌ایم. راه‌های زیادی وجود دارد که رشد را در اقتصاد ایران درون‌زا کنیم که کمتر متکی به نوسانات نفت شود. اگر این کار را بتوانیم انجام دهیم، برنامه‌ی هفتم را می‌توانیم یک برنامه‌ی قوی تدوین کنیم و با همین داشته‌هایی که الان داریم بتوانیم نتایج بهتری بگیریم.

یکی دیگر از مشکلات تکرارشونده‌، سیاست تجاری به‌ویژه تجارت با دنیای خارج بوده است. به‌طور کلی مادامی که صادرات اصلی ما نفت باشد، حتی اگر تحریم‌ها هم وجود نداشته باشند و قیمت جهانی نفت هم بالا باشد، ماهیت رشد اقتصادی ما درون‌زا نمی‌شود. امّا سؤال این است که وقتی صادرات غیرنفتی ما پاسخگوی نیاز وارداتی‌مان نیست، چرا به درآمد نفت پناه می‌بریم؟ مثلاً اگر ما چهل میلیارد دلار صادرات غیرنفتی داشته باشیم، می‌توانیم بگوییم که نیاز به ارز نفتی نداریم. ولی خیلی از صادرات‌های غیرنفتی ما ریشه‌ی غیرمستقیمی در نفت دارد. مصداقش هم همین مواد پتروشیمی است. ما الآن در طبقه‌بندی‌های اقتصادی، صادرات پتروشیمی را هم جزو نفت می‌دانیم. چون جزو بخش صنعت است. وقتی نفت خام را صادر می‌کنیم جزو نفت می‌دانیم، ولی وقتی کار صنعتی روی آن انجام می‌شود، تبدیل به تولیدات پتروشیمی می‌شود که غیرنفتی است.

با توجه به اینکه بخش مهمی از صادرات غیرنفتی ما به‌صورت غیرمستقیم به نفت متصل است، درون‌زایی اتفاق نمی‌افتد، مگر اینکه صادرات غیرنفتی‌مان را خالص غیرنفتی کنیم. بند ده سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی که رهبر انقلاب ابلاغ کردند، می‌گوید حمایت از صادرات متناسب با ارزش افزوده و خالص ارزآوری مثبت است؛ یعنی چیزی که ما صادر می‌کنیم خالص ارزآوری آن مثبت باشد. خیلی از مواقع کالاهایی در ایران تولید می‌شود که برای مصرف داخلی است و چون می‌خواهند مصرف داخلی با قیمت پایینی باشد که اقشار مختلف مخصوصاً اقشار کم درآمد لطمه نخورند با قیمت پایین توزیع می‌کنند. اصطلاحاً یارانه‌ای توزیع می‌شود. ولی وقتی یارانه‌ای می‌خواهد صادر شود سود خیلی زیادی دارد. درواقع وقتی کالای یارانه‌ای صادر می‌کنیم ارزش صادراتی آن؛ یعنی غیرنفتی ‌بودنش کاهش پیدا می‌کند. چرا؟ برای اینکه آن یارانه از محل درآمد نفت است.

ما اگر این سیاست را دنبال کنیم که کالایی که دولت صادر می‌کند برای حمایت از آن متناسب با ارز ارزش‌افزوده‌ای که بوده حمایت صورت بگیرد یا ارزآوری مثبت صورت بگیرد، این سیاست می‌تواند موجب تشویق صادرات شود؛ یعنی کالاهایی که صادراتش ارزآوری مثبت دارد، ارزش افزوده‌ی بیشتری دارد و ما باید این را برای صادرات تقویت کنیم. بنابراین سیاست تقویت صادرات غیرنفتی هم یکی از مشکلات است.

  در سیاست های پولی و مالی چه اشتباهاتی وجود داشته و باعث چه ضرباتی به اقتصاد کشور شده و برای رفع آن چه می توان کرد؟
  مشکلی که ما در سال‌های گذشته داشتیم، ناپایداری در بخش مالی کشور است. این ناپایداری ریشه در سه موضوع دارد که اگر حل شود، ثبات مالی در کشور ایجاد می‌شود و اقتصاد قوی می‌شود. اوّلین مورد، ناپایداری‌ها در افت ارزش پول ملی است؛ یعنی ما باید همیشه تقویت ارزش پولی ملی جزو برنامه‌مان باشد. دوم، ناپایداری در قدرت خرید مردم است؛ یعنی اگر مرتب قدرت خرید مردم تحلیل برود یا نوساناتی در این موضوع باشد، بین مردم تشویش و نگرانی به‌وجود می‌آورد و مشکلات اقتصادی بیشتر خواهد شد. سوم، ناپایداری در خود نقدینگی است؛ یعنی اگر نقدینگی خیلی بالا پایین شود، روی ناپایداری‌های مالی تأثیر می‌گذارد.

ریشه‌ی حفظ قدرت خرید مردم هم در افت ارزش پول ملی است؛ یعنی مردم اگر احساس کنند قدرت خرید پولشان روزبه‌روز کمتر می‌شود، سیاستی که در ذهنشان دنبال می‌کنند این است که به‌جای اینکه پولشان را ذخیره کنند و هر موقع که نیاز شد کالا بخرند، مرتب کالا ذخیره می‌کنند. یک بخش این قضیه همان کاهش ارزش پول ملی است؛ یعنی عده‌ای از مردم و بنگاه‌ها به این نتیجه می‌رسند برای اینکه کل دارایی‌شان کاهش پیدا نکند، خودشان را وصل کنند به چیزی که قیمتش پایین نمی‌آید، بلکه بالا می‌رود. مشکل دیگر در حفظ قدرت خرید مردم، علاوه بر بحث ارزش پول ملی که تأثیر دارد، دریافتی مردم در برابر کاری که انجام می‌دهند؛ یعنی دستمزد است. دستمزد باید متناسب با تولیدی که انجام می‌شود، مناسب توزیع شود.

اشتغال‌داشتن و یا نداشتن مردم هم در قدرت خریدشان تأثیر دارد. در مواقعی که بیکاری زیاد می‌شود، بار تکفل در خانوار افزایش پیدا می‌کند؛ یعنی بچه‌هایی که ازدواج کردند و از خانوارها جدا شدند، یک جوری دارند از طرف پدرومادرشان حمایت می‌شوند. چرا؟ چون بیکار شده یا درآمدش نمی‌رسد.

نکته‌ی دیگر بازده‌ی سرمایه‌گذاری است. یکی از سؤالاتی که خیلی‌ها از من دارند این است که پولمان را کجا سرمایه‌گذاری کنیم. مردم نمی‌دانند که با پولشان چه کار کنند. درواقع ما باید در الگوی کسب‌وکاری که ترویج می‌کنیم، انتخاب برای مردم زیاد باشد که نگران نباشند. وقتی نگرانی وجود داشته باشد، به‌محض اینکه یک فضای روانی مثل بورس به‌وجود می‌آید یا یک جا صف بسته‌اند و همه دارند آن سهم را می‌خرند، آن شخص می‌گوید حتماً خوب است که همه دارند می‌خرند. چرا؟ برای اینکه اینکه صف دارد؛ یعنی شخص فکر می‌کند که صف دلیل سرمایه‌گذاری خوبی است. ولی سرمایه‌گذاری خوب باید تحقیق و بررسی شود. اکثر طرح‌هایی که در بخش دولتی و خصوصی است، در فضاهای خاص روانی تصمیم به سرمایه‌گذاری گرفته می‌شوند.

همان‌طور که اشاره کردم، یکی دیگر از عوامل ناپایداری، نقدینگی است. نقدینگی داستان خیلی عجیبی در اقتصاد ایران است. وقتی ارزش پول ملی افت پیدا کند یا قیمت ارز مردم بالا می‌رود، ما نقدینگی بیشتری می‌خواهیم. بنابراین خیلی از مواقع وقتی درآمد نفتی کشور افزایش پیدا می‌کرد، ما متناسب با ارزی که باید به ریال تبدیل می‌کردیم، خود این تبدیل افزایش نقدینگی می‌شد. خیلی مواقع وقتی درآمد نفتی کشور کاهش پیدا می‌کرد، برای تأمین مابه‌التفاوت کسری اقداماتی انجام می‌شد که کسری از طریق استقراض از بانک مرکزی تأمین شود و این هم به افزایش نقدینگی دامن می‌زد. به‌طور کلی، ‌هرگاه دولت در سال‌های گذشته دچار کسری بودجه می‌شد، برای حل این مشکل به انتشار اسکناس پناه می‌برد که همین کار به افزایش نقدینگی منجر می‌شد.

بند 16 سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی یک نکته‌ای در ارتباط با بحث کاهش کسری بودجه دارد که می‌گوید: «صرفه‌جویی در هزینه‌های عمومی کشور با تأکید بر تحول اساسی در ساختارها، منطقی‌سازی اندازه‌ی دولت و حذف دستگاه‌های موازی و غیرضرور و هزینه‌های زائد.»؛ یعنی ما نمی‌توانیم همیشه اصل را بر بالابودن هزینه‌های دولت بگذاریم و بعد اسکناس چاپ کنیم و نقدینگی را بالا ببریم. باید یک بار برای همیشه جلوی این حلقه‌ی معیوب را گرفت. ولی راه اصلی برای توفیق در این سیاست،‌ غلبه پیداکردن بر دولت بزرگ و تبدیل به یک دولت چابک با هزینه‌های کم است. درواقع همان اجرای سیاست‌های کلی اصل 44 است.

الان محدوده‌ی حضور دولت و بخش خصوصی در اقتصاد مرزش واقعاً روشن نیست. حضرت امام و رهبر معظّم انقلاب بارها از این سیاستی که مردم در اقتصاد حضور بیشتری داشته باشند سخن گفته‌اند، ولی چرا این اتفاق آن‌طور که ما می‌خواهیم نمی‌افتد؟ اوایل انقلاب خیلی بحث‌های نظری مطرح می‌شد که چرا دولت باید این کار را بکند. این کار بخش خصوصی است. جهت‌گیری‌هایی که در اصل 44 آمده بود خیلی به‌سمت دولتی‌بودن بها داده بود و گفته بود کارهایی که دولت باید بکند در اقتصاد این است، کارهایی که بخش تعاون باید بکند این است. بعد هرچه باقی ماند مال بخش خصوصی است. ولی هرچه نگاه می‌کردی می‌دیدی که چیز زیادی برای بخش خصوصی نمانده است.

آن زمان خدمت حضرت امام رفتند و از ایشان پرسیدند که دولت و مردم چه کار کنند. امام با اینکه اقتصاددان نبودند نکته‌ای که گفتند خیلی نکته‌ی مهمی بود. هر کاری را که دولت می‌تواند بکند، مردم هم می‌توانند بکنند، بدهید به مردم. اگر کاری روی زمین ماند که مردم نمی‌توانستند بکنند دولت آن کار را بکند. این خیلی نکته‌ی مهمی است. الان در هر وزارتخانه‌ای و در هر دستگاه دولتی که جزو بخش‌های عمومی است، این سؤال را بپرسید که همین کاری که دارید می‌کنید آیا واقعاً مردم نمی‌توانند بکنند؟ سرشان را می‌اندازند پایین و می‌گویند حتماً می‌توانند.

الآن هشتاد درصد بودجه‌ی عمومی‌ کشور در چهار حوزه‌ی دفاع، سلامت، آموزش‌وپرورش و آموزش عالی است. در تمام این‌ها حوزه‌هایی که استعداد بخش خصوصی و مردم را به‌کار بگیرد، امروز در دنیا نسخه‌های فراوانی اعمال می‌شود. آموزش‌وپرورش طبق قانون اساسی ما رایگان است؛ یعنی تا دیپلم رایگان است و دولت باید پول این را بدهد. ولی ما در معنی رایگان عقب هستیم. آیا معنی رایگان این است که دولت باید دستگاه آموزشی راه بیندازد، ساختمان بسازد، معلم استخدام کند، یا همه‌ی کارها را خودش بکند؟ خیلی از کشورها هم که مثل ما آموزش رایگان دارند، دولتشان پول ثبت‌نام دانش‌آموز را می‌دهد که در یک مدرسه‌ی خصوصی ثبت‌نام کند. ببینید این دو رویکرد هزینه‌ی آموزش‌وپرورش را چقدر بالا و پایین می‌کند.

در آموزش عالی ما می‌توانیم خیلی از این کارها را بکنیم. مثلاً‌ اداره‌ی دانشگاه‌ها بر مبنای درآمد هزینه باشد و حالت خصوصی پیدا کند. ولی دولت به کسانی که در کنکور قبول می‌شوند شهریه‌شان را بدهد. با این نگرش ممکن است در اداره‌ی آن دانشگاه تغییرات خیلی وسیعی صورت بگیرد. مثلاً دانشگاه در کنار همان آموزش‌های آکادمیکی که برای دانشجویان می‌گذارد ممکن است ده‌ها دوره‌ی کسب درآمد هم برای مردم بگذارد. مثل همین چیزهایی که امروز در دنیا تحت عنوان استارت آپ و اقتصاد دانش‌بنیان راه افتاده و ما باید تصریحش کنیم.

در زمان جنگ تحمیلی خیلی از ادوات نظامی که در جبهه مورد استفاده قرار می‌گرفت، مثل خمپاره‌ی 60 یا خمپاره‌ی 120، تمام قطعاتش به‌غیر از خرج موشکی‌اش که دست صنایع دفاع بود، ولی بقیه‌اش را ریخته‌گری‌های تهران و اصفهان و سایر شهرها انجام می‌دادند و آن قطعه‌ی آخر را صنایع دفاع می‌گذاشت. می‌خواهم بگویم ما یک بار این راه‌ها را رفتیم؛ یعنی آن چیزی که می‌شود به مردم منتقل کنیم را باید ادامه دهیم. این خودش باعث خواهد شد که هزینه‌های دولت کم شود.

اگر ما بخواهیم برنامه‌ی هفتم را طراحی کنیم، به نظر من محورهایی که باید حتماً تأمین شود، این‌ها می‌تواند باشد. پیشنهاد من این است که مهم‌ترین هدف حرکت یا خارج‌شدن از رکود تورمی مزمن است که در سا‌ل‌های اخیر دچارش شدیم.

  رکود تورمی مزمن به چه معناست؟
  یعنی ما هم تورم داریم و هم کاهش تولید. هر دوی این‌ها با هم است؛ مزمن یعنی برای چند سال و یک مدت طولانی این اتفاق افتاده است؛ یعنی هم اشتغال و سرمایه‌گذاری کم می‌شوند و هم ارزش پول ملی و قدرت خرید کاهش پیدا می‌کنند. همه‌ی این‌ها اتفاق می‌افتد. چرا؟ برای اینکه وقتی تولید کم می‌شود، برای جبران هزینه‌های ثابتی که مخصوصاً در حوزه‌ی دولت داریم مجبوریم به نسخه‌هایی پناه ببریم که منجر به افت ارزش پول ملی شود. بنابراین، هدف اصلی باید رونق تولید یا جهش تولید باشد. ما باید افزایش تولید در اقتصاد را سرلوحه‌ی کارمان قرار دهیم. تولید هم باید درون‌زا باشد برای اینکه پایدار باشد. همچنین دو کاری که همیشه اقتصاد ما از آن نیش‌خورده و دچار افت شده را باید حل کنیم:

1. مقاوم‌سازی اقتصاد در برابر ضربه‌های ارزی
2. حمایت هدفمند از صادراتی که ماهیت درون‌زا دارد که ارزآوری مثبت و ارزش‌افزوده‌ی مثبت دارد.

  ویروس کرونا چه تاثیراتی بر اقتصاد داشته و با توجه به اینکه پیش بینی نمی شود که به زودی از شر آن خلاص شویم، چطور باید با در نظر گرفتن تاثیرات کرونا برنامه ریزی اقتصادی کرد؟
  واقعیت این است که از حدود سه سال پیش سازمان بهداشت جهانی به همه‌ی کشورهای جهان هشدار داد و یک اجلاسی را هم در ژنو با حضور همه‌ی کشورها برگزار کرد. بحث کلی‌اش این بود که از این به بعد دنیا شاهد ویروس‌های جدید خواهد بود. بنابراین کشورها برای اینکه دچار مشکل نشوند باید در حوزه‌ی سلامت اقتصاد مقاومتی را پیاده کنند و مقاوم شوند. این هم یک نکته‌ای است که باید در برنامه‌ی هفتم یک جایی برایش بگذاریم.

الآن کرونا هم بر اقتصاد ملی ما و هم بر اقتصاد جهانی سایه انداخته و نمی‌شود نسبت به آن بی‌تفاوت بود. تا الان ده‌ها میلیون نفر مبتلا شدند. حدود شش درصد از مبتلا شدگان هم فوت کردند. این اعداد خیلی بالا است. تولیدات خیلی از بنگاه‌ها دچار افت شده است. به‌خاطر اینکه هم مردم کمتر خرید می‌کنند و هم اینکه کمتر سر کار می‌روند. مصرف نفت در دنیا تقریباً ده درصد کاهش پیدا کرده است. این‌ها همه با اقتصاد ما مرتبط می‌شود. وقتی مصرف ده درصد پایین می‌آید، قیمت جهانی نفت هم پایین می‌آید. حتی اگر در آینده تحریم‌ها هم برطرف شود، ما نمی‌توانیم خیلی امیدی به درآمد نفتی‌مان ببندیم.

با وجود کرونا قدرت خرید مردم کاهش پیدا می‌کند و فرصت‌های شغلی کم می‌شود. در این شرایط چیزی که می‌تواند خیلی به پایدارشدن اقتصاد کمک کند، امنیت درمان است که ما باید به آن بپردازیم.

در سیاست‌های کلی سلامت این ظرفیت را داریم که تولید واکسن در کشور تقویت شود. کرونا نشان داد که اگر ما تقویت ظرفیت سلامت را در سال‌های گذشته جزو دستور کار نمی‌داشتیم، خیلی راحت نمی‌توانستیم با آن مواجه شویم. البته کروناهای جدید هم در راه است و ما باید این فکر را تقویت کنیم. نکته‌ی دیگری که در آثار کرونا است و مربوط به شواهدی است که ما در ماه‌های اخیر با آن مواجه شدیم، تقویت اقتصاد غیرحضوری است؛ یعنی استفاده از کارهایی که افراد توانستند از راه دور انجام دهند و کماکان موفق‌اند. پس ما باید روند دیجیتالی‌شدن اقتصاد، اقتصاد دانش‌بنیان و همین‌طور اقتصاد غیرحضوری را تقویت کنیم تا بتوانیم برنامه‌ی هفتم را با موفقیت بیشتری پشت سر بگذاریم.

فکر می‌کنم که با این حساب برنامه‌ی هفتم یک شعار کلی می‌تواند داشته باشد و همان رونق تولید است. ولی بیاییم بررسی کنیم و ببینیم که قبلاً کجاها تولید در ایران ضربه خورده و باعث شده که استمرار نداشته باشد. آن‌ها را هم شناسایی کنیم. ما هر چقدر به بخش خصوصی و مردم اهمیت دهیم، بیشتر قادر خواهیم بود مشکلاتی که الآن با آن مواجه هستیم را حل کنیم. در تمام حوزه‌هایی که بخش خصوصی به‌صورت قوی حاضر شده الان ما هیچ مشکل جدی در اقتصاد نمی‌بینیم. اگر ما جاذبه و بازده کارهای مولد را زیاد کنیم، دیگر کسی به‌سمت کارهای غیرمولد نمی‌رود. اصلاً زمینه‌ برای کارهای غیرمولد خودبه‌خود حذف می‌شود. این همان فعال‌کردن فضای کسب‌وکار و بهبود آن است و در این صورت ان‌شاءاللّه سال‌های بهتری خواهیم داشت.

 

منبع: khamenei.ir/

شناسنامه


کدخبر: ۲۳۴۹۳۰
تاریخ: ۱۳۹۹/۸/۳     ساعت: ۱۲ : ۲۶
امتیاز به این خبر:
  • 0
سرویس:       زیرسرویس:
انتشار:
تماس با ما


نام :*
ایمیل:
متن پیام :*
ارسال
نظرات


استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.
  • ۱۴۰۳ جمعه ۲ آذر
  • ٢٠ جمادي الاولي ١٤٤٦
  • Nov 22 2024