240957 بهترین عاشقانه‌های سینمای ایران؛ بی‌عشق هرگز <p><span style="font-size: 12px"><span style="text-align: right">تصویر عشق در سینمای ایران جلوه&zwnj;های مختلف و متفاوت دارد. &laquo;غریبانه&raquo; به&zwnj;عنوان محصول سینمای عامه پسند همان قدر عاشقانه است که &laquo;شب&zwnj;های روشن&raquo; به&zwnj;عنوان نماینده سینمای روشنفکرانه. فیلم&zwnj;هایی با خاستگاه&zwnj;های متفاوت و متمایز از هم در نهایت قرار است حسی از تمایل و اشتیاق را به تصویر بکشند که نامش عشق است.</span></span></p><div id="news_content"><div style="text-align: right"><hr /></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>یک عاشقانه جنگی</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>خاکستر سبز /ابراهیم حاتمی&zwnj;کیا 1372</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">محمد عدلی: 5 سال از پایان جنگ ایران و عراق گذشته بود، اما فضای جامعه آنچنان از جنگ فاصله نداشت. اگر حین دفاع در برابر عراق، موضوع کمک به لبنان در رویارویی با صهیونیست&zwnj;ها به میان کشیده شد و احمد متوسلیان را به سوی خود روانه کرد، پس از آن نیز کمک به مسلمانان بوسنی در جریان هجوم صرب&zwnj;ها به بوسنی و هرزگوین مورد توجه قرار گرفت. فضای جامعه برای این کمک آماده شده بود، حتی نیرو&zwnj;های داوطلب نیز از ایران برای دفاع از مسلمانان بوسنی گسیل داده شدند.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><img title="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" class="image_btn" alt="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" src="https://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1399/10/9/2511203_953.jpg" width="550" height="316" style="margin: 0px auto; display: block" /></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">اخبار جنگ بوسنی در ابتدای دهه 70 به بخش ثابت اخبار رسمی ایران تبدیل شد و نیرو&zwnj;های از جنگ&zwnj;برگشته حال و هوای جنگ گرفتند. ابراهیم حاتمی&zwnj;کیا نیز به&zwnj;عنوان فیلمساز جنگی به موضوع کشتار مسلمانان بوسنی حساس شد و فیلمنامه خاکستر سبز را در همان حال و هوا نوشت؛ &laquo;فکر می&zwnj;کردیم که بعد از جنگ ماموریت جهادی تمام&zwnj;شده است، ولی ماجرای بوسنی صحنه را باز کرد؛ دشمن هم وسیع&zwnj;تر شد و در آن فضا، شامه&zwnj;ام به آن سمت کشیده شد.&raquo;&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">حاتمی&zwnj;کیا که تا آن زمان عموم فیلم&zwnj;هایش را در میدان جنگ ساخته بود و به&zwnj;تازگی تجربه موفق &laquo;از کرخه تا راین&raquo; را از سر گذرانده بود، متفاوت&zwnj;ترین فیلم خود را ساخت. &laquo;خاکستر سبز&raquo; مهجورترین فیلم او نیز هست، اما در دسته بهترین ساخته&zwnj;هایش قرار می&zwnj;گیرد. خودش هم با گذشت 27 سال، همچنان از این فرزند گوشه&zwnj;نشین یاد می&zwnj;کند. یک&zwnj;بار در سال 1394 از اینکه آن زمان برخی درباره این فیلم از واژه نظربازی استفاده کرده بودند، گلایه کرد.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">خاکستر سبز یک عاشقانه جنگی است حتی اگر کارگردانش بخواهد قصه عاشقانه فیلم را تنها در حد یک نشانه&zwnj;گذاری تعریف کند. ماجرا درباره جنگ است و آوارگی در آن بیشترین نقش را دارد، اما همه این رویداد&zwnj;ها در بستری پیش می&zwnj;رود که عاشقانه&zwnj;های ناآرام را تداعی می&zwnj;کند.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">حاتمی&zwnj;کیا در سال 1372 یک فیلمنامه کلاسیک از جنس سفر قهرمانی نوشته و نشانه&zwnj;های تئوریک این سبک را نیز رعایت کرده است. به همین دلیل خاکستر سبز یک فیلم روان و پرماجرا از آب درآمده که سینماشناسان نسبت به آن واکنش&zwnj;های مثبتی نشان دادند.</span></div><div style="text-align: right"><div style="text-align: right"><hr /><span style="font-size: 12px"><b>اصل عشق</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>سلطان/مسعود کیمیایی 1375</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">شهاب مهدوی: &laquo;سلطان&raquo; عاشقانه&zwnj;ترین فیلم بعد از انقلاب کیمیایی و مهم&zwnj;ترین فیلم او در دهه 70 است. نقش و اهمیت فیلم از ارتباط گسترده&zwnj;اش با نسل جوان می&zwnj;آید. نسلی که در دهه 60 به&zwnj;نظر می&zwnj;رسید خیلی سینمای کیمیایی را به&zwnj;جا نمی&zwnj;آورد. سلطان بعد از &laquo;ضیافت&raquo; دومین گام مؤثر کیمیایی برای رسیدن به حس و حساسیتی است که نسل پس از انقلاب با آن پیوند یابد و ارتباط برقرار کند. آنچه فیلم را به اثری متمایز در زمان خودش تبدیل کرد، ابتدا خلق شخصیتی کاریزماتیک و بعد تصویر بی&zwnj;واسطه عشق در روزگار محدودیت است.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><img title="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" class="image_btn" alt="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" src="https://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1399/10/9/2511208_457.jpg" width="550" height="386" style="margin: 0px auto; display: block" /></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;فیلم خیابانی و جمع و جور و ارزان کیمیایی که با سرعت ساخته شد، تصویری از دورانش (دوران سازندگی و تغییر سیمای تهران) به&zwnj;دست می&zwnj;دهد و عشقی جوانانه را با فرجامی تراژیک خلق می&zwnj;کند که گویی پیوند میان آدم&zwnj;هایی از دو نسل و دو دنیای متفاوت است. سلطان انگار از دل سیاه و سفید&zwnj;های خاطره انگیز دهه 50 بیرون آمده و مریم کوهساری دختری متعلق به روزگار معاصر است. این عشق میان گذشته و امروز است.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">گذشته&zwnj;ای که به زمان حال می&zwnj;آید. دلپذیرترین عاشقانه کیمیایی بعد از انقلاب، با دیالوگ&zwnj;هایی که جوان&zwnj;ها به خاطرشان سپردند و لحظات ناب عاطفی&zwnj;اش تصویری از دوران می&zwnj;سازد، خاطره جمعی رقم می&zwnj;زند و عشق را همانطور که از کیمیایی انتظار می&zwnj;رود متبلور می&zwnj;سازد. عشق در پیاده&zwnj;رو&zwnj;ها و خیابان&zwnj;های تهران دهه 70 که در سینمای آن دوران حکم کیمیا را داشت. تصویری ناب از اصل جنس. مثل لحظه&zwnj;ای که سلطان پس از تحویل اسناد، هنگام خداحافظی به مریم می&zwnj;گوید: &laquo;اونی که بهت دادم فتوکپیه. برای اصلش یه بار دیگه می&zwnj;بینمت&raquo;.</span></div></div><div style="text-align: right"><hr /></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>عشق سال&zwnj;های سبز</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>درخت گلابی /داریوش مهرجویی 1376</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">مسعود پویا:عاشقانه&zwnj;ای که زمان نمایشش همه را غافلگیر کرد. احتمالاً به این دلیل که چنین جلوه&zwnj;ای از عشق در هیچ کدام از فیلم&zwnj;های داریوش مهرجویی دیده نشده بود. &laquo;درخت گلابی&raquo;، اما به&zwnj;عنوان اقتباسی وفادار از داستان گلی ترقی، تصویری نوستالژیک و رؤیایی از عشق دوران جوانی می&zwnj;ساخت. تصویری از عشق سال&zwnj;های سبز که مهرجویی در آخرین فیلم بزرگش آن را با چیره&zwnj;دستی و هنرمندی به نمایش گذاشته بود. عشق محمود به میم دختری که به&zwnj;درستی کمی بزرگ&zwnj;تر از پسر نوجوان گرفته شده بود و با تصاویر سکرآور محمود کلاری، لذت بصری این گذشته خیال&zwnj;انگیز با اندوه گریزناپذیر از دست رفتن و تمام شدن و ناکامی همراه بود.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><img title="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" class="image_btn" alt="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" src="https://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1399/10/9/2511205_779.jpg" width="550" height="340" style="margin: 0px auto; display: block" /></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">راوی (محمود) استاد و نویسنده معروف که حالا مثل درخت گلابی باغش سترون شده و بار نمی&zwnj;دهد، یکی از آن روشنفکران افسرده&zwnj;حال و مایوس سینمای هنری ایران است که اگر رجعتی به گذشته نبود و گذری به دوران طلایی سپری شده، این هم یکی از انبوه فیلم&zwnj;های سرد و سترونی می&zwnj;شد که خیلی زود از یاد&zwnj;ها می&zwnj;رفت. فیلم، اما به جادوی عشق حیات می&zwnj;یابد و جان می&zwnj;گیرد. عشقی که در نهایت سیاست آن را می&zwnj;کشد. فیلم به شکلی هوشمندانه وارد دعوای آرمان&zwnj;گرایی و آرمان&zwnj;گریزی نمی&zwnj;شود. هرچند که سیاست را مانع اصلی به هجران نشستن عاشقانه&zwnj;ها می&zwnj;داند. گرفتاری محمود، نامه&zwnj;های میم و در نهایت مرگ او، اندوهناک&zwnj;ترین تصویر عشق نافرجام را در سینمای دهه 70 ایران رقم می&zwnj;زند.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">آن سرزندگی و نشاط و سرخوشی، در تندباد حوادث سیاسی ازبین می&zwnj;رود. سیاستی که ارزشی برای زندگی شخصی قائل نیست و، چون هدف وسیله را توجیه می&zwnj;کند، احترامی هم برای عشق و انسانیت و عواطف بشری قائل نمی&zwnj;شود. فیلم با آن تابستان طلایی و آن گذشته رؤیایی و بعدازظهر&zwnj;های داغ و بوی کتانی&zwnj;های میم، تصویر دقیقی از گذشته از دست رفته می&zwnj;سازد؛ تصویری که با اندوه عشق نافرجام، ترکیبی از سرخوشی و حسرت را در رفت&zwnj;وآمد میان گذشته و حال می&zwnj;سازد و در نهایت این اندوه عشق است که می&zwnj;ماند و این جمله از شعر میم که به حسرتی ابدی دامن می&zwnj;زند؛ &laquo;دیر اومدی، مُرد پری...&raquo;.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">گرفتاری محمود، نامه&zwnj;های میم و در نهایت مرگ او، اندوهناک&zwnj;ترین تصویر عشق نافرجام را در سینمای دهه 70 ایران رقم می&zwnj;زند.</span></div><div style="text-align: right"><hr /></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>هر شب تنهایی</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>شب یلدا/کیومرث پوراحمد 1380</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">مسعود میر:ویرانی از همان لحظه گسستن آغاز می&zwnj;شود، از همان لحظه گم شدن دست&zwnj;ها و آغوش&zwnj;ها پشت حصار بلند شیشه&zwnj;ای. آرام جانت می&zwnj;رود و تو فقط با اشک نظاره می&zwnj;کنی شب را و روز و هنوز را. حالا زخم تنهایی شده یک بیماری صعب&zwnj;العلاج و دردش وادارت می&zwnj;کند پناه ببری به گنجه خاطرات تا از میان هزاران، یکی را دلخوش بمانی و بخواهی که بمانی تا سحر چه زاید باز.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><img title="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" class="image_btn" alt="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" src="https://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1399/10/9/2511206_836.jpg" width="550" height="413" style="margin: 0px auto; display: block" /></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">عکس و آلبوم و خنده&zwnj;ها و خاطرات که بوی سیب که اناری پوک شده را شبیه&zwnj;تر هستند. یعنی همه آن لب&zwnj;های به هم چفت نشده از شوق، دروغ بود؟ تمام آن دوره&zwnj;ها و گعده&zwnj;ها و شلیک خنده&zwnj;ها کار سیاهی لشکر روزگار بود که حالا در ویرانه به&zwnj;جا مانده&zwnj;اش باید یک حضور، نه یک حس شادی را تمنا کنی؟دوری را چطور باید حالی کرد به جان؟ نیستی&zwnj;ها و دروغ&zwnj;ها و تغییر&zwnj;ها را چطور؟ اصلا مگر می&zwnj;شود از یک جایی به بعد برف که بارید تو بفهمی قصه&zwnj;ات دوغ بوده و زندگی&zwnj;ات دروغ؟</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">تب و لرز تنهایی، اما می&zwnj;رود، چله&zwnj;نشینی فراق بالاخره خجالت می&zwnj;کشد، تنهایی اصلا حوصله&zwnj;اش از صبر و اشک تو سر می&zwnj;رود. شب یلدا هرقدر طولانی و ترسناک، اما بالاخره ختم می&zwnj;شود به تلألو آفتاب...</span></div><div style="text-align: right"><div style="text-align: right"><hr /></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>یکطرفه به عشق!</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>خواب سفید /حمید جبلی 1380&nbsp;</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">علی عمادی:&nbsp;آقارضا، پادوی شیرین&zwnj;عقل پابه&zwnj;سن&zwnj;گذاشته دکان خرازی و بساط لباس عروس فروشی، دربه&zwnj;در دنبال عشق&zwnj;اش می&zwnj;گردد. از زن رویاهایش توقع زیادی ندارد؛ برخلاف پدرش که دنبال کسی است که پخت&zwnj;وپز و رفت&zwnj;وروب کند، رضا پی زنی است که مهربان باشد و دل به درددل&zwnj;های رضا بدهد، اما او را نمی&zwnj;یابد و کارش به جنون عشق&zwnj;های یکطرفه می&zwnj;کشد.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">خواب سفید سرشار از سادگی است و این سادگی چنان زیبا به تصویر کشیده شده که چندان رخ نازیبای جراحت فقر و نداری به&zwnj;عنوان بستر زیرین قصه، در آن به چشم نمی&zwnj;آید؛ در عوض آنچه جلب توجه می&zwnj;کند، ساده&zwnj;دلی رضا، حجب و حیای او و درک غریزی&zwnj;اش از عشق است؛ عشقی که بیشتر جنبه مادرانگی دارد تا زنانگی.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><img title="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" class="image_btn" alt="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" src="https://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1399/10/9/2511202_576.jpg" width="550" height="371" style="margin: 0px auto; display: block" /></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">سنگ صبور رضا، سنگ قبر مادرش است. با او حرف می&zwnj;زند و درددل می&zwnj;کند. از عشق&zwnj;هایش به او می&zwnj;گوید و از دلشکستگی&zwnj;هایش؛ آن هم با ساده&zwnj;ترین کلمات. اما فقط این نیست. رضا ارتباط خوبی با دیگران دارد؛ به هر آشنایی که می&zwnj;رسد، مهربانانه و با لحن خاص خودش می&zwnj;گوید: &laquo;سلام! حالت خوبه؟&raquo;؛ دیگرانی هم که در فیلم می&zwnj;بینیم، با رضا مهربان&zwnj;اند و شیرینی او را دوست دارند، اما رضا بیش از این می&zwnj;خواهد و طالب عشق است، اما چون آن را نمی&zwnj;یابد، به هر شمایلی که جلوه و جمال زنانگی دارد، دل می&zwnj;بازد و با آن&zwnj;ها به حرف و درددل می&zwnj;نشیند؛ از مانکن لباس عروس تا عکس مدل&zwnj;هایی در لباس عروس که از مجلات مد برداشته و به دیوار چسبانده است. حس و حساسیت رضا به آن&zwnj;ها کاملا واقعی است؛ درست مثل جایی که می&zwnj;خواهد لباس عروس را از تن مانکن پشت ویترین درآورد؛ پرده&zwnj;ها را می&zwnj;کشد، چشم&zwnj;هایش را از روی شرم و حیا می&zwnj;بندد و بلافاصله تن عریان پلاستیکی مانکن را با پارچه&zwnj;ای دیگر می&zwnj;پوشاند.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">رضا که وقتی با دوچرخه از روی سنگ قبر&zwnj;های قبرستان عبور می&zwnj;کند، از تک&zwnj;تک مردگان زیر چرخ&zwnj;ها معذرت می&zwnj;خواهد، چنان به روان این عشق باورمند است که نه سردی سنگ قبر مادرش او را از این جاده یکطرفه بیرون می&zwnj;کشد و نه سختی و خشکی اندام&zwnj;های پلاستیکی و کاغذی شمایل&zwnj;هایش از عشق. آنچه او را از این سودای خیالی نجات می&zwnj;دهد، کلام مشفقانه زنی است که به سبک بسیاری از افراد در مواجهه با آدم&zwnj;هایی شبیه رضا، او را &laquo;عزیزم&raquo; خطاب می&zwnj;کند... و رضای سودایی با همین کلمه واقعا عاشق می&zwnj;شود؛ غافل از اینکه این نیز کماکان عشقی یکسویه است.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">در نقطه مقابل رضا، معصومه قرار دارد؛ دخترکی ساده و معصوم و کم&zwnj;حرف و بی&zwnj;آلایش که با مادرش سرایدار قبرستانی است که مادر رضا در آن خفته و به خاطر دوخت&zwnj;ودوز لباس عروس، با رضا حشرونشر دارد. اگرچه سادگی معصومه نشانی از جلوه&zwnj;های رؤیایی ذهن سودازده رضا ندارد، اما اکسیر عشق، هم مهر لبان سکوت&zwnj;زده معصومه را می&zwnj;شکند و هم رضا را از جنون جاده&zwnj;های رابطه یکطرفه بیرون می&zwnj;کشد. پایان فیلم گرچه کلاسیک و تکراری به نظر می&zwnj;آید، اما بی&zwnj;نظیر است؛ جایی که معصومه ترک دوچرخه رضا در جاده&zwnj;ای برفی رو به آینده می&zwnj;روند.خواب سفید تصویری بدیع و زیبا از عشق&zwnj;های ساده است؛ عاشقانه&zwnj;ای که بی&zwnj;هیچ لکنت و اضافه&zwnj;ای، سادگی در آن، حرف اول و آخر را می&zwnj;زند؛ هرچند در این روزگار آشفته، سادگی چندان خریدار نداشته باشد.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">آنچه در خواب سفید جلب توجه می&zwnj;کند، ساده&zwnj;دلی رضا، حجب و حیای او و درک غریزی&zwnj;اش از عشق است؛ عشقی که بیشتر جنبه مادرانگی دارد تا زنانگی.</span></div><div style="text-align: right"><div style="text-align: right"><hr /><span style="font-size: 12px"><b>استثنایی که قاعده نشد</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>شب&zwnj;های روشن /فرزاد مؤتمن 1381</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">دانیال معمار: شاید برای کسانی که در برهوت جریان&zwnj;سازی سینمای ایران به&zwnj;دنبال یک جرقه امید می&zwnj;گردند، شب&zwnj;های روشن به&zwnj;عنوان دومین فیلم فرزاد مؤتمن همین جرقه بود، اما حالا می&zwnj;توان به یقین گفت که &laquo;شب&zwnj;های روشن&raquo; فقط یک استثنا در کارنامه این فیلمساز است، نه یک نوید برای ظهور یک جریان تازه.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><img title="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" class="image_btn" alt="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" src="https://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1399/10/9/2511199_331.jpg" width="550" height="368" style="margin: 0px auto; display: block" /></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">شاید باید خوش ساخت و دیدنی بودن این عاشقانه سینمای ایران را در عوامل دیگری به غیراز کارگردانی جست&zwnj;وجو کرد؛ مثلا می&zwnj;توان فیلمنامه سعید عقیقی را عامل موفقیت فیلم دانست یا بازی مهدی احمدی و هانیه توسلی را یا اصلا خود داستان داستایوفسکی را، با همه تغییرات ریز و درشتی که در آن صورت گرفته. حتی می&zwnj;توان آمیخته بودن فیلم به ادبیات و شعر و شاعری را عامل دیدنی&zwnj;شدن شب&zwnj;های روشن دانست، عاملی که به رمانتیک&zwnj;تر شدن فضای این عاشقانه به&zwnj;شدت کمک کرده.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">شب&zwnj;های روشن، سکانس&zwnj;های دوست&zwnj;داشتنی و به یادماندنی زیاد دارد و تنها بخش باسمه&zwnj;ای و سردستی فیلم، سکانس آشنایی مرد و زن قصه است که خب می&zwnj;توان از آن گذشت و نادیده گرفت. به هرحال مؤتمن نه در تنها فیلم قبل از شب&zwnj;های روشن و نه در 12، 11 فیلمی که بعد از آن ساخت، هیچ&zwnj;وقت نتوانست ثابت کند که این فیلم یک استثنا در کارنامه&zwnj;اش نبود.</span></div></div></div><div style="text-align: right"><hr /><span style="font-size: 12px"><b>به مدد عشق از گور بیرونت خواهم کشید</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>باغ&zwnj;های کندلوس /ایرج کریمی 1383&nbsp;</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">مرتضی کاردر:همه فیلم&zwnj;های ایرج کریمی حکایت جست&zwnj;و&zwnj;جو و سفر است و تصادف و عشقی که از دست رفته یا در آستانه زوال است و بیماری و مرگی که شتابان می&zwnj;آید و سرنوشت همه چیز را عوض می&zwnj;کند. همه فیلم&zwnj;های ایرج کریمی کوشش برای همدلی و همزبانی و رسیدن به مفهوم گمشده&zwnj;ای است که هر یک از شخصیت&zwnj;ها تلقی متفاوتی از آن دارند. همه فیلم&zwnj;های ایرج کریمی یک داستان است که او سعی می&zwnj;کند به شکل&zwnj;های گوناگون تعریف کند، هر بار درونمایه&zwnj;ای پررنگ&zwnj;تر می&zwnj;شود و طرحی نو می&zwnj;آید و داستانی تازه صورت می&zwnj;بندد، گاهی مرگ، گاهی عشق، گاهی جست&zwnj;و&zwnj;جو، گاهی کوشش برای رسیدن به مفهوم نامعلوم.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><img title="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" class="image_btn" alt="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" src="https://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1399/10/9/2511207_605.jpg" width="550" height="362" style="margin: 0px auto; display: block" /></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">حتی در خود فیلم&zwnj;ها نیز در لحظه&zwnj;هایی یکی از آن&zwnj;ها غلبه پیدا می&zwnj;کند، انگار تکه&zwnj;هایی از چند فیلم باشند که به&zwnj;صورت موازی تدوین شده&zwnj;اند و یک فیلم تازه را سامان داده&zwnj;اند؛ داستان&zwnj;هایی که انگار هنوز شکل&zwnj;نگرفته&zwnj;اند، می&zwnj;روند و می&zwnj;آیند و تعریف می&zwnj;شوند و قرار است در ویرایش&zwnj;های بعدی کامل&zwnj;تر شوند و داستان بزرگ را خلق کنند و فیلم بزرگ را به پرده سینما بیاورند.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">همه فیلم&zwnj;های ایرج کریمی کوشش برای سبکی از داستان&zwnj;گویی در سینماست؛ کوشش برای تصویر&zwnj;کردن شکلی نو از ادبیات در سینما، تصویر کردن داستان&zwnj;هایی بدون فراز و فرود و موقعیت&zwnj;هایی که ناگهان شکل می&zwnj;گیرند و خیلی روزمره و عادی به&zwnj;نظر می&zwnj;آیند و قرار است در همین روزمرگی&zwnj;های ناگهان درونمایه&zwnj;های ازلی ابدی مثل عشق و مرگ و... را به تصویر بکشند. همه فیلم&zwnj;های ایرج کریمی... اصلاً مگر ایرج کریمی چند فیلم دارد؟&nbsp;&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">عشقی که ایرج کریمی می&zwnj;کوشد در &laquo;باغ&zwnj;های کندلوس&raquo; جاودانگی&zwnj;اش را تصویر کند چه مختصاتی دارد که این&zwnj;قدر رشک&zwnj;برانگیز و دست&zwnj;نیافتنی به&zwnj;نظر می&zwnj;رسد؟ نما&zwnj;های طولانی جست&zwnj;و&zwnj;جوی بیژن، علی و سعید و بحث&zwnj;های طولانی&zwnj;شان درباره عشق وقتی در کنار نما&zwnj;های زندگی کاوه و آبان قرار می&zwnj;گیرد، قرار است چه چیزی را نشان بدهد؟ عشق کاوه و آبان یا سرگشتگی دوستانشان را؟ اصلاً رفقایی که پس از سال&zwnj;ها به جست&zwnj;و&zwnj;جوی آرامگاه&zwnj;های کاوه و آبان آمده&zwnj;اند، به&zwnj;دنبال عشق دست&zwnj;نیافتنی این دو می&zwnj;گردند یا عشق&zwnj;های از&zwnj;دست&zwnj;رفته خودشان را جست&zwnj;و&zwnj;جو می&zwnj;کنند؟ کاوه و آبان واقعاً این&zwnj;قدر عاشقانه هم را دوست داشته&zwnj;اند یا عشق آن&zwnj;ها ساخته ذهن دوستانشان است؟&nbsp;&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">جوینده یابنده است و جست&zwnj;و&zwnj;جو در نهایت به سرانجام می&zwnj;رسد، اما انگار سرانجام داستان در این جهان اتفاق نمی&zwnj;افتد. تصادفی هولناک درمی&zwnj;گیرد و مرگ می&zwnj;آید و بیژن و علی، کاوه و آبان را در سوی دیگر ملاقات می&zwnj;کنند و سعید که لحظه&zwnj;ای به ملاقاتشان نایل می&zwnj;شود، می&zwnj;ماند که داستان را روایت کند.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp; همه فیلم&zwnj;های ایرج کریمی حکایت جست&zwnj;و&zwnj;جو و سفر است و تصادف و عشقی از دست رفته. همه فیلم&zwnj;های ایرج کریمی جست&zwnj;و&zwnj;جوی گمشده&zwnj;ای است که دور از دست به&zwnj;نظر می&zwnj;رسد. همه فیلم&zwnj;های ایرج کریمی کوشش برای شکلی تازه از داستان گویی در سینماست که... متأسفانه مرگ شتابان از راه می&zwnj;رسد و جست&zwnj;و&zwnj;جو را ناتمام می&zwnj;گذارد، درست مثل باغ&zwnj;های کندلوس.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;عنوان نوشته سطری از شعر بلند &laquo;اسماعیل&raquo; سروده رضا براهنی است.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">همه فیلم&zwnj;های ایرج کریمی حکایت جست&zwnj;و&zwnj;جو و سفر است و تصادف و عشقی از دست رفته. همه فیلم&zwnj;های ایرج کریمی جست&zwnj;و&zwnj;جوی گمشده&zwnj;ای است که دور از دست به&zwnj;نظر می&zwnj;رسد. همه فیلم&zwnj;های ایرج کریمی کوشش برای شکلی تازه از داستان گویی در سینماست که... متأسفانه مرگ شتابان از راه می&zwnj;رسد و جست&zwnj;و&zwnj;جو را ناتمام می&zwnj;گذارد، درست مثل باغ&zwnj;های کندلوس</span></div><div style="text-align: right"><hr /></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>به وقت گیله&zwnj;گل</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>در دنیای تو ساعت چند است؟/صفی یزدانیان1393</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">یاسمن هجری: &laquo;در دنیای تو ساعت چند است؟&raquo; در ظاهر قصه&zwnj;ای آشنا و تکراری دارد. فرهاد (علی مصفا) از نوجوانی عاشق گیله&zwnj;گل (لیلا حاتمی) بوده و او فارغ از این عشق دیوانه&zwnj;وار و صادقانه، زندگی خودش را داشته است. اما آنچه این ماجرای تکراری را تازه و شنیدنی کرده، نوع نگاه کارگردان به جزئیات این عشق ویرانگر است.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><img title="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" class="image_btn" alt="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" src="https://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1399/10/9/2511210_333.jpg" width="550" height="348" style="margin: 0px auto; display: block" /></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">بازگشت گیله&zwnj;گل به زادگاهش، شعله عشق را در دل فرهاد مجنون، روشن می&zwnj;کند. گیله&zwnj;گل، اما هنوز به این ماجرا بی&zwnj;اعتناست. صفی یزدانیان در نخستین فیلمش از رشت و معماری آن، از فرهنگی که روزگاری بر مردم منطقه حاکم بوده و از حال و هوای این شهر زیبای بارانی برای غنای داستان عاشقانه&zwnj;اش استفاده کرده است. عمارتی که گیله&zwnj;گل در آن زندگی می&zwnj;کند، کوچه&zwnj;ها و محله&zwnj;های زیبا و آواز&zwnj;هایی که به زبان گیلکی می&zwnj;شنویم، بخشی از اتمسفر فیلم است و به آن زیبایی و شکوه می&zwnj;دهد.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">گیله&zwnj;گل هم بخشی از این زیبایی است که البته به فرهاد و کار&zwnj;های عجیب و غریبش بی&zwnj;توجه است.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">فرهاد همه توانش را به&zwnj;کار می&zwnj;گیرد تا برای او جذاب باشد، اما معمولا دسته&zwnj;گلی به آب می&zwnj;دهد که او را از چشم معشوق می&zwnj;اندازد. سکانس پایانی فیلم که یادآور &laquo;سوته&zwnj;دلان&raquo; (علی حاتمی) است، پایانی درست برای این عشق جانسوز است، به&zwnj;نظر نمی&zwnj;رسد عاشق دلشکسته شانسی برای جلب نظر معشوق داشته باشد، اما گیله&zwnj;گل در آخرین لحظات زندگی فرهاد متوجه او می&zwnj;شود. وقتی فرهاد پس از آن&zwnj;همه تلاش، تسلیم مرگ می&zwnj;شود، گیله&zwnj;گل از سر ترحم یا مهر، او را نگاه می&zwnj;کند. شاید عشق، همین لحظه کوتاه و شکننده است...</span></div><div style="text-align: right"><hr /></div><div style="text-align: right"><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>عاشقانه، به رنگ جنون</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><b>رگ خواب / حمید&zwnj;نعمت&zwnj;ا... 1395</b></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">محدثه واعظی&zwnj;پور:&nbsp; آنچه در &laquo;رگ خواب&raquo; تازه و خیره&zwnj;کننده است، نمایشی است که فیلم از احوال و روحیه مینا (لیلا حاتمی) در یک رابطه عاشقانه به نمایش می&zwnj;گذارد. همین ویژگی نقطه&zwnj;ای است که مخالفان و موافقان فیلم بر سر آن بحث می&zwnj;کنند. مخالفان، فیلم را ضد&zwnj;زن می&zwnj;دانند و معتقدند نعمت&zwnj;الله با نمایش شخصیت مینا، زنان را موجوداتی مفلوک نشان داده، اما دوستداران فیلم، در این رابطه عاشقانه که یک سوی آن نیاز مینا و سوی دیگر آن منفعت&zwnj;طلبی کامران (کورش تهامی) است، واقعیت روابط امروز را می&zwnj;بینند.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px"><img title="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" class="image_btn" alt="بهترین عاشقانه&zwnj;های سینمای ایران؛ بی&zwnj;عشق هرگز" src="https://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1399/10/9/2511198_948.jpg" width="550" height="338" style="margin: 0px auto; display: block" /></span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">فیلم، عاشقانه&zwnj;ای است مربوط به روزگار خود؛ همانطور که &laquo;هامون&raquo; محصول زمانه&zwnj;ای است که تکرار نمی&zwnj;شود. مینا، شکار شکارچی جذابی می&zwnj;شود که نمی&zwnj;خواهد به عشق تن بدهد. خودویرانگری مینا، اتفاقی است که بسیاری از زنان در چنین موقعیت&zwnj;هایی گرفتارش می&zwnj;شوند. بسیاری از آنها، چون او آواره یا کارتن&zwnj;خواب نمی&zwnj;شوند، اما همچون مینا تا مرز فروپاشی پیش می&zwnj;روند. فیلم انرژی&zwnj;اش را از دو بازی خوب می&zwnj;گیرد.</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">&nbsp;</span></div><div style="text-align: right"><span style="font-size: 12px">کورش تهامی بهترین بازی سال&zwnj;های فعالیتش را دارد، در نقش بدمنی جذاب که در سکانس درگیری با مینا در رستوران، ضعیف و حقیر به&zwnj;نظر می&zwnj;رسد و لیلا حاتمی که معصومیت، سادگی و زیبایی شکننده را نمایش می&zwnj;دهد. فیلم پر از سکانس&zwnj;های به یادماندنی است. ازجمله سکانسی که مینا در تنهایی به عکس کامران در گوشی&zwnj;اش نگاه می&zwnj;کند و آرام&zwnj;آرام عاشق مردی می&zwnj;شود که برای رفتن، آمده است.</span></div></div></div><p>&nbsp;</p><p>&nbsp;</p><p><span style="font-size: 12px">منبع: برترینها</span></p>