کد مطلب: ۲۳۶۴۸۶ | تاريخ: ۱۳۹۹/۸/۱۹ | ساعت: ۶ : ۱۴
ساسان کریمی/ دوران دونالد ترامپ، رییسجمهور ایالات متحده هم مانند بسیاری از بحرانهای تاریخ معاصر گذشت و اکنون در میان سیاستمداران دیگر کشورهای جهان بحث بر سر برنامهریزی برای روابط با دولت پیش رو در واشنگتن است که احتمالا به سیاق آنچه باید باشد دولتی از حرفهایها خواهد بود. دوستی یا دشمنی با یک دولت البته مساله مهمی است اما حرفهای و تکنوکراتیک بودن آن دوست، رقیب یا دشمن امری است علیحده. اما آنچه همواره اصل خدشهناپذیر سیاست خارجی هر کشور است تامین منافع ملی از خلل این دوستی، رقابت، رفاقت یا دشمنی است. قطعا همان طورکه آسانگیری و سادگی در روابط فیمابین با هر کشوری نوعی خسران برای منافع ملی است، پیش آوردن مستقیم یا غیرمستقیم منازعههای نالازم و نیز استفاده نکردن از بزنگاههای پیش آمده نیز حتما وارد آوردن خسارت به منافع ملی محسوب خواهد شد.
در مورد روابط ایران با امریکا واقعیت این است که این ارتباط در تمامی دوران بعد از انقلاب اسلامی از نظر محتوایی یکنواخت نبوده است: از همکاریها و دشمنیها و رقابتهای محرمانه موضوعی گرفته تا نقطه اوج مذاکرات علنی که پیرامون برجام رخ داد و انگار فصل جدیدی را در مناسبات دوجانبه فراهم آورده بود.
اگر به این آخری یعنی مذاکرات برجام بنگریم که از خلال آن موضوعات حاشیهای چندی هم مرتفع شد، میتوان اذعان کرد که زمینه برقراری این شیب جدید با تمام نقصانها و حفرههایی که در آن بود بر سر کار بودن دو جریان جدی و تا حدی مشابه در ایران و امریکا بود. جریان اوباما-کری در واشنگتن که تقریبا برای نخستین بار تاکید و تعهد کرد که به هیچ عنوان دنبال براندازی نظام سیاسی در ایران نیست و نیز اقدامات اعتمادسازی مانند «پذیرفتن اصل غنیسازی در خاک ایران» را زمینهساز آغاز مذاکرات مستقیم کرد و برآمدن تیم روحانی- ظریف در تهران که با توجه به مواضع قدیمی و مناسبات سنتیشان با سناتورهای امریکا توانستند موضوع را به صورت فنی پیش ببرند. نقطه مشترک هر دو این تیمها به رسمیت شناختن اراده سیاسی طرف مقابل برای انجام مذاکره و حل موضوع و انجام بازی با حاصل جمع مثبت بود.
نقاط ضعفی که در مناسبات و مذاکرات برجام و نیز حفظ دستاورد آن تا پیش از به روی کار آمدن دولت ترامپ در واشنگتن وجود داشت البته متعدد است اما از مهمترین آنها میتوان به نبود سابقه مناسبات رسمی فیمابین اشاره کرد؛ موضوعی که خود باعث بروز ناپایداریهایی در امتداد روابط میشود. نقطه ضعف بعدی در این مناسبات وجود پیشفرضها و البته فضای بیاعتمادی از طرف هر دو کشور نسبت به دیگری بود که خود اساسا به عنوان پیشبینی خودکامبخش سببساز دردسرهای غیرضروری در پیشبرد مذاکرت و نیز حفظ نتیجه میشود. ضمن آنکه نبود مناسبات تجاری فیمابین-که البته انتظار زیادی برای آن دوران بود- به عنوان امر تحکیمکننده مناسبات دیپلماتیک موضوع را تا حد زیادی از تبدیل شدن یک موضوع سیاسی صرف به امری عمومی و تجاری که منافع گروههای زیادی از جامعه را در گرو داشته باشد، باز داشت. نهایتا عامل آزاردهنده و تعیینکننده افراطیون دو طرف که به سنگاندازی در مسیر ادامه ایفای تعهدات بود که البته در طرف امریکایی این تندروان با به قدرت رسیدن در انتخابات 2016 و بروز پدیده ترامپ چراغ برجام را از نظر محتوایی تا حد زیادی به سوی خاموشی متمایل کردند.
واضع است ترامپ که یکی از استثنائات موجود در فضای بینالمللی بود دارای مشکلات زیادی برای حفظ برجام بود: یکی از مهمترین آنها اصرار او برای تخریب هر آن چیزی بود که از باراک اوباما به جا مانده بود. برای کسانی که علت خروج امریکا از برجام را ایرادات فنی میدانند قابل توجه است که ترامپ از بسیاری معاهدات بینالمللی که در مواردی تایید کنگره را هم داشتند، خارج شد بنابراین برای او اساسا تفاوتی در این معنا نداشت که متن مذاکرهشده و توافق به دست آمده چه بوده است. صرف به جا ماندن از دوران اوباما برای خروج او کفایت میکرد.
دیگر عامل مهم رنج بردن او از ذهنیت جنگ سردی در روابط بینالملل بود که هر توافقی را محلی در برد یک طرف و باخت الزامی طرف دیگر میدانست و اتفاقا این را صراحتا بیان میکرد. این نکته البته ایران را در تن ندادن به هر گونه مذاکره تکمیلی یا مجدد مصرتر و مطمئنتر کرد. 12 شرط پمپئو برای ورود ایران به مذاکرات نیز خود موید این معنا بود.
ضمن آنکه اساسا ترامپ و جریانهایی که حامی او بودند به چندجانبهگرایی و توافقات چندجانبه در فضای بینالمللی معتقد نیستند و توافق خوب را توافق تحمیل شده یک طرف قوی و برنده بر طرف ضعیف و بازنده میدانند و این موجب ناکامی این گروه در هر آن چیزی شد که تلاش کردند در سیاست خارجی برای خود دست و پا کنند. چراکه باید توجه داشت با لحاظ عناصر قدرت سنتی امریکا در جهان، حاصل آوردن این حجم از ناکامی و انزوا در فضای بینالمللی نیاز به اشتباهات اساسی دارد و کار سادهای نیست.
در هر حال ایالات متحده امروز فارغ از بازیهای انتخاباتی و پسا انتخاباتیاش خود را در آستانه بازگشت به دورانی میبیند که بعد از ناکامیهای دوران جورج بوش پسر تا حدی قائل به چندجانبهنگری و کوتاه آمدن نسبی از توهم تکقطبی در فضای بینالمللی بود. این معنا البته حساسیتهای پسا ترامپ را هم با خود حمل میکند که محل توجه است.
ایران نیز که یکی از بزرگترین هزینهها را به واسطه حضور این پدیده استثنایی در کاخ سفید پرداخته و البته برای خود پرستیژی معنادار تهیه کرده اینک در بزنگاه مهمی قرار دارد که اگر مهرههای خود را به درستی بر صفحه شطرنج بچیند، میتواند هم دستاوردهای قبلی خود را بازپس گیرد و هم از نقطه ضعفهای به جا مانده از دوران ترامپ به سود منافع ملی خود بهرهبرداری کند. عقل حکم میکند که ایران از هزینهای که در این 4 سال پرداخته به خوبی به سود منافع ملی خود استفاده کند و موضع خود را صرفا با مجال به تندروی پایین نیاورد.
برای مثال از مهمترین مواضعی که در خلال انتخابات ایالات متحده شنیده شد، اظهارات مقامات فرانسوی و آلمانی بود که هر دو تصریح کردند که امریکا دیگر به این سادگی به روابط قبلی خود با اروپا و جایگاهش در جامعه جهانی به سبک و سیاقی که بود باز نخواهد گشت. این خود نشان از تمایل اروپا برای استفاده از موضع تدافعی ایالات متحده است که ارثیه دولت ترامپ برای بایدن است و اتفاقا این رهگذر مهمترین نقطهای است که ایران میتواند با موضعگیری مناسب و فعالیت کادر کارشناسی سیاست خارجی خود از آن طرف ببندد. قطعا برای حل مسائل کشور لازم است نگاه به درون باشد و با اتکا به توان درونی و کادر کارشناسی کشور راهحل پیدا شود. ولی باید توجه داشت که اتفاقا یکی از راهبردیترین منابع نیروی انسانی که در کشور موجود است توان کارشناسی در حوزه روابط خارجی است.
بازی درست در فضای بینالمللی میتواند موضع به دست آمده ایران را در صحنه بینالمللی تثبیت کند. اینکه ایران به رغم تمام فشارها در مقابل ترامپ از موضع خود عقب ننشسته این کشور را امروز برای مناسبات پیش رو در موضع خوبی قرار میدهد. چراکه دولتهای مختلف در سراسر جهان از جمله دولت بعدی ایالات متحده در ذهن دارند که بیشترین فشار هم نتوانسته این کشور را وادار به ناخواستههایش کند بنابراین، این مسیر بسته است. از طرف دیگر با خرج این همه هزینه دلیلی ندارد که ما امروز صرفا به مناسبت رقابتهای سطحی داخلی از بزنگاه پیشآمده در فضای بینالمللی برای تحکیم و تثبیت مواضع خود استفاده نکنیم. ایران امروز با ادبیات مناسبتر بایدن و تیم او خواهد توانست ضمن حفظ پرستیژ به دست آمده از موضع قدرت وارد میدان شده و سهم خود را از منافع طلب کند. در این مسیر ضمن حفظ اقتدار و غرور لازم در فضای بینالمللی باید از انداختن موضوع در مسیر تنش و تقابل که احتمالا تا حد زیادی نیازی هم به آن نیست، پرهیز کرد و با آرامش بر مواضع اصولی خود تاکید کرد. چراکه حضور افرادی با ظاهری پسندیدهتر در واشنگتن شمشیر دولبه است: همانطورکه ممکن است بتوان با بازی درست آنها را در مسیری انداخت که به علل مختلف- از جمله رقابت شان با ترامپ و نئوکانها از یک سو و انفعال بازمانده از دولت قبل در فضای بینالمللی- برای منافع خود هم که شده بازی عقلایی با ایران را پیش گیرند، تیم اشتباه یا بازی اشتباه میتواند اطراف مختلفی را که هیچگاه با ترامپ همسو نشدند به سادگی با بایدن متحد کرده و خود را به مسیر انزوا بکشاند که البته این شرط عقل و خدمت به منافع ملی نیست.
منبع: اعتماد