ائتلافسازی کاغذی
آندریاس کریگ/ اولین سفر بایدن به منطقه غرب آسیا در حالی صورت میگیرد که تنشها تشدید شده اند؛ نیروهای ضدایرانی در خلیج فارس به همراه رژیم صهیونیستی، با هدف متقاعد کردن واشنگتن برای ترک مذاکرات هستهای و تقابل مستقیم با ایران درحال لابی هستند، اما واقعیت این است که مسأله ایران راه حل نظامی ندارد.
درخواستهای مقامات اسرائیلی برای تأسیس و تقویت یک پیمان نظامی منطقهای علیه ایران، خاطره دیدگاههای دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق امریکا در مورد «ناتوی عربی» را تداعی میکند؛ مفهومی انتزاعی و نیمه تمام که هرگز قابل تحقق نبوده و به سختی میتوانست ایران را از پرداختن به امور فرعی خود منصرف کند، چه رسد به اینکه ایران را از برنامه هستهای خود بازدارد.
از سوی دیگر، درخواستها برای پررنگتر شدن حضور نظامی ایالات متحده در غرب آسیا نیز با واقعیتهای درون امریکا همخوانی ندارد؛ رؤسای جمهور امریکا از زمان باراک اوباما تا کنون به طور متوالی تلاش کردهاند تا حضور نظامی خود در غرب آسیا را کاهش دهند و در عوض، به بازیگران محلی قدرت دهند تا بار امنیتی منطقه را به دوش بکشند. بایدن هم همین روند را دنبال میکند، برای این دولت، غرب آسیا نباید به یک منطقه مغفول تبدیل شود که منابع حیاتی ژئواستراتژیک مورد نیاز ایالات متحده در محور آسیا به اقیانوسیه را محدود کند.
بنابراین، علی رغم تلاش برای کاهش بارهای سنگین خود در غرب آسیا، هنوز هم ایالات متحده هزینههای امنیتی منطقه را به دوش میکشد. مثلاً بهعنوان یک نمونه، سالانه دهها میلیارد دلار فناوری نظامی در اختیار شرکای منطقهای ایالات متحده قرار میگیرد، با این حال، علی رغم همه این تلاشها، ایالات متحده نتوانسته است یک زیرساخت امنیتی مستقل در منطقه ایجاد کند که حداقل در حوزه نظامی بتواند نقش خود را بدون رهبری ایالات متحده انجام دهد.
همچنین از نظر استراتژیک، هیچ نقطه اشتراک یا اعتمادی برای یک پیمان امنیتی میان کشورهای عرب زبان غرب آسیا وجود ندارد. از نظر عراق، قطر، کویت و عمان، ایران بخش جداییناپذیر از زیرساختهای امنیتی منطقه است که نقش آن باید به رسمیت شناخته شود. نکته مهمتر دیگر اینکه درک تهدید و تعاریف امنیتی بین کشورهای مختلف عربی و رژیم صهیونیستی به طور گستردهای متفاوت و بعضاً متضاد است.
حتی اگر گروه کوچکی از کشورها - از جمله عربستان سعودی، امارات متحده عربی، بحرین و اسرائیل - توافق کنند که ایران بزرگترین تهدید برای امنیت و ثبات منطقه است، باز مسیرها و ابزارهایی که آنها برای مقابله با این موضوع در نظر دارند، بهطور گستردهای متفاوت است. هیچ یک از کشورهای حاشیه خلیج فارس نمیخواهند خطر تشدید تنش نظامی با ایران را فعال کنند، زیرا آنها در خط مقدم خواهند بود و بار سنگین هر اقدام تلافی جویانه ایران را متحمل خواهند شد. بهعنوان نمونه، مورد هدف قرار گرفتن زیرساختهای هیدروکربنی خلیج فارس در سال 2019 (تأسیسات نفتی آرامکو در عربستان) آسیبپذیری این کشورها را نشان داد.
حتی رژیم صهیونیستی - که حداقل از نظر لفاظی به نظر میرسد جنگ طلبترین لابی گر ضدایرانی در منطقه است - در برابر اقدامات تلافی جویانه ایران بهشدت آسیب پذیر است. با وجود رزمایشهای اخیر ارتش اسرائیل و ارتقای توانمندیهای نیروی هوایی آن، این وضعیت نمیتواند این واقعیت را بپوشاند که هرگونه حمله به برنامه هستهای ایران نه تنها تبعات نظامی-امنیتی به همراه خواهد داشت، بلکه هزینه بسیار بالایی نیز برای اسرائیل خواهد داشت. بنابراین جای تعجب نیست که اسرائیل تلاش کرده است تا رویارویی با ایران را در منطقه خاکستری بین جنگ و صلح حفظ کند و از ابزارهای سایبری و عملیات جایگزین برای دستیابی به اهداف خود استفاده کند.
در سطح عملیاتی، فقدان اعتماد عمیق بین کشورهای مختلف غرب آسیا - از جمله کشورهای شورای همکاری خلیج فارس (GCC) - به این معنی است که یکپارچگی معنادار نیروها و تبادل اطلاعات میان ایشان عملاً غیرممکن است؛ 40 سال است اعضای شورای همکاری خلیج فارس برای ادغام نیروهای نظامی و فرماندهی خود تلاش کردهاند. درحالی که یک زیرساخت فرماندهی یکپارچه روی کاغذ وجود دارد، در عمل، شکاف بر سر دیدگاههای امنیتی متضاد میان کشورهای شورای همکاری خلیج فارس پس از بهار عربی رو به تزاید رفته است.
تصور اینکه بسیاری از کشورهای عربی، به جز امارات یا بحرین، روی تبادل اطلاعات یا تعامل امنیتی با اسرائیل سرمایهگذاری کنند، سخت است؛ از نظر ادغام نیروها، شورای همکاری خلیج فارس بهدلیل فقدان برنامههای تدارکاتی هماهنگ، با مشکل مواجه شده است؛ مشکلی که اتفاقاً تحت یک پیمان امنیتی - که شامل ارتشهای با تکنولوژی کمتر پیشرفته میشود - تشدید خواهد شد. از سوی دیگر، ارتشهای این ائتلاف مذکور، مجموعهای مرکب از پلتفرمها و فناوریهای متفاوت و مختلف هستند که براحتی قابل ادغام نیستند. مثلاً در میان شش نیروی هوایی شورای همکاری خلیج فارس، در حال حاضر، هفت سکوی مختلف جت جنگنده در حال عملیات هستند!
از این رو، در پاسخ به این سؤال که هر پیمان امنیتی در غرب آسیا چقدر میتواند مؤثر باشد، باید گفت «خیلی نیست»! چنین پیمانی مستلزم درک گستردهتری از معنای «امنیت»، فراتر از حوزه نظامی است که شامل قابلیتهای منطقه خاکستری برای بازدارندگی مؤثر است. ضمن اینکه بدون اعتماد و دیدگاه مشترک امنیتی، هر «ائتلافی» در منطقه فقط یک «ببر کاغذی» مأیوس کننده دیگری برای مقابله با نفوذ نرم و شبکهمحور ایران در سراسر منطقه خواهد بود.
ترجمه و تلخیص: امیر فرشباف
منبع: ایران