بخشی از این گفتگو را در ادامه میخوانید:
دیالوگی در یکی از فیلمهای شماست که میگوید: «ممل آمریکایی پس کی میری آمریکا؟»، حالا ما برعکسش را میپرسیم که: «بهروز پس کی میای از آمریکا؟»
بهروز وثوقی: خب در شرایطی که الان مملکت ما دارد، فکر نمیکنم که عملی باشد من بیاییم، چون اگر من میتوانستم راحت بیاییم، همان سال اول میآمدم. نمیدانم شما چقدر میدانید... همیشه خیلی از جاها حملههایی به من شده و همیشه هم اینها بوده. خب من با چه اطمینانی بلند شوم بیایم؟
لطفا اگر میشود آرزوی تولد امسالتان را بلند بگویید که ما هم آمین بگوییم!
بهروز وثوقی: آرزوی من در تمام این مدت در غربت این بوده که در ایران وضعیت طوری شود که مردم راحتتر زندگی کنند. اگر فرصتی هم به من داده شود که برگردم آنجا و چند نفر را خودم آن طور که دلم میخواهد ، آن طور که خودم تجربه کردم، آن تجربیاتم را در اختیارشان بگذارم که استفاده کنند.
متاسفانه چندین سال است که نشده، ولی آرزویم این است که واقعا بشود و در ایران یک وضعیتی پیش بیاید که اگر من بتوانم، بیایم. نه این که بیایم کار فیلم بکنم، بیایم و این تجربیات گذشتهام را در اختیار جوانهایی که علاقهمند هستند به این کار، مجانی در اختیارشان بگذارم.