احتمالا اگر جز آن دسته کتابخوانهای حرفهای و به اصطلاح کرم کتابها باشید، حتما سبک علاقهی شخصی خودتان را در مطالعه کتاب پیدا کردهاید! اگر جز آن دستهای هستید که عشقتان به باز کردن گرههای داستانهای پلیسی بیشتر از غذا خوردن است، پس درست آمدهاید. اگر هم هنوز در حال محک زدن خودتان و سلیقهتان هستید، باز هم درست آمدید، چون در این یادداشت قرار است تعدادی از جذابترین رمانهای پلیسی و معمایی را معرفی کنیم. خدا را چه دیدید؟ شاید زد و بعد از خواندن این یادداشت و خواندن کتابها، از طرفداران قهار کتابهای پلیسی شدید.
حالا بهتر است با چه کتابهایی شروع کنیم؟
شرلوک هلمز / نوشته آرتور کانن دویل
شرلوک هولمز نام یک کاراگاه خصوصی خیالی است که متولد یورکشایر انگلستان است و در اواخر قرن 19 و آغاز قرن 20 فعالیت میکردهاست. هولمز با اشاره به خود به عنوان «کارآگاه مشاور» در داستانها و مهارتهای ویژه خود از جمله مشاهده دقیق، علم پزشکی قانونی، و استدلال منطقی مشهور است.
شخصیت داستانی شرلوک هولمز نخستین بار در سال 1887 میلادی توسط سر آرتور کانن دویل ساخته و پرداخته شد و در کتابها مطرح شد شرلوک هلمز از شخصیت جوزف بل الهام گرفته شده است. در نهایت چهار رمان و 56 داستان کوتاه از شرلوک هولمز باقی مانده.
اگرچه شرلوک هولمز اولین کارآگاه تخیلی نیست، اما بهترین کارآگاه تخیلی است او در کتاب رکوردهای جهانی گینس به عنوان «شناخته شدهترین شخصیت خیالی» در تاریخ ثبت شدهاست. محبوبیت و شهرت هولمز به گونهای است که بسیاری معتقدند او خیالی نیست بلکه فردی واقعی است.
نام او را در ترجمههای فارسی اغلب «شرلوک هولمز» یا «شرلوک هلمز» نوشتهاند. کریم امامی، مترجم برجسته و مترجم «ماجراهای شرلوک هولمز؛ کارآگاه خصوصی»، ضبط صحیح نام وی در زبان فارسی را «شِرلاک هومز» ذکر کردهاست
دختری در قطار / پائولا هاوکینز
دختری در قطار، نام اثری از پائولا هاوکینز است که نه تنها در تمام دنیا از آن استقبال شد و سریع به زبانهای مختلف ترجمه شد، بلکه فیلم موفقی هم از روی آن ساخته شد. پائولا هاوکینز با نوشتن دختری در قطار توانست به خوبی مهارتش را در نوشتن رمانهای پلیسی و جنایی به رخ بکشد. اما ماجرا از چه قرار است؟
ریچل، دختری دائمالخمر که خودش را یک شکستخوردهی تمام عیار میداند، همیشه از پنجرهی قطار به زندگی آدمها نگاه میکند. جزئیات ریز زندگی آدمهایی که حتی از وجود ریچل خبر هم ندارند، از چشمان او دور نمیماند و به خیالپردازیهایش بالوپر میدهد. ریچل نمیتواند بچهدار شود و شوهرش تام، او را رها کرده و حالا با معشوقهاش آنا زندگی میکند. اماای کاش ماجرا به همینجا ختم میشد. ریچل کمکم متوجه میشود که تام، با مگان، زن همسایه، هم رابطه دارد. کمی بعد که خبر میرسد مگان ناپدید شده است، همهی توجهها به ریچل دائمالخمری جلب میشود که همیشه حسرت زندگی خوب و بینقص تام و همسرش را میخورد. هاوکینز گرهی این ماجرای عشقی وحشتناک را با یادداشتهای مختلف ریچل، آنا و مگان باز میکند و حقیقت را از میان دردهای زنان بیرون میکشد.
دختر گمشده
دختر گمشده، میتواند عنوانی جذاب برای یک رمان پلیسی باشد و اتفاقا همین موضوع باعث شده تا گیلین فلین و شرلی جکسون، هر دو همین عنوان را برای کتابشان انتخاب کنند.
گیلین فلین در دختر گمشده به یک ماجرای عجیب پرداخته است. چیزی که ممکن است بتوان اسمش را یک دعوای خانوادگی گذاشت. مثل همهی دعواهای خانوادگی اینجا هم پای بیپولی، مهاجرت از نیویورک جذاب به یک شهر حومهای و تنبلی و افسردگی وسط است. اما زمانی که صبح پنجمین سالگرد ازدواج نیک و ایمی میرسد و همه متوجه میشوند، ایمی ناپدید شده است، همهی نگاهها به نیک جلب میشود؟
همه این سوال را از خودشان میپرسند: چه بلایی سر ایمی آمده است؟ نیک چه بلایی سر ایمی آورده است؟ این دختر گمشده هم آنقدر جذاب بود که خیلی سریع فیلمش ساخته شد. دیوید فینچر، کارگردان، جایزه گلدن گلوب را هم از آن خودش کرد.
اما شرلی جکسون چطور به ماجرای دختر گمشده پرداخت؟ شرلی جکسون تخیل بینظیری داشت که کافی بود با خواندن یک خبر واقعی، شعلهور شود. دختر گمشده را همینطور با خواندن یک خبر نوشت. دختری که یک روز از هماتاقیاش در خوابگاه دانشکده خداحافظی میکند و میگوید کاری دارد که باید برای انجام دادنش برود. او بدون کیف پولش، بدون کارتهایش و تقریبا بدون هیچچیزی و ظاهرا فقط برای یک هواخوری و انجام دادن یک کار ساده بیرون میرود. واقعا ماجرا از چه قرار است؟
بیگانه / نوشته استیون کینگ
بیگانه شاید شما را به یاد آلبر کامو بیندازد، اما این بار از بیگانهی استیون کینگ حرف میزنیم؛ استاد ژانر وحشت، رمانهای پلیسی، جنایی و معمایی. جسد پسربچهی یازدهسالهای پیدا شده است. جسد در وضعیت وحشتناکی قرار دارد. به پسرک تجاوز شده و جای اثر انگشتهای مربی بیسبال کودکان، تری میتلند روی جسد به چشم میخورد. رالف اندرسن که کارآگاه ماجرای قتل است خیلی سریع میتلند را دستگیر میکند، به خصوص که یادش میآید پسر خودش هم، زمانی در کلاسهای مربی میتلند شرکت میکرده است. دیانای و جای اثرانگشتهای میتلند برای کارآگاه اندرسن کافی است، اما شاهدان عینی سر میرسند که با اطمینان میگویند میتلند در زمانی که فاجعه رخ داده است، اصلا در شهر نبوده است. حالا رالف اندرسن معمای بزرگی دارد که باید حل کند.
قتلی که در قطار اتفاق افتاده / نوشته آگاتا کریستی
آگاتا کریستی، ملکهی جنایت و پرفروشترین نویسندهی دنیا، در کتاب قتل در قطار اورینت (قتل در قطار سریعالسیر شرق) برای حل کردن معمای کشته شدن دیزی، دختر کوچک یک هنرپیشهی محبوب به دست یک باند آدمربا، از هرکول پوآروی معروف کمک میگیرد. کارآگاهی که احتمالا بیشترمان او را با بازی بینظیر دیوید سوشی در نقش هرکول پوآرو به یاد داریم. حالا پوآرو باید از ماموریتش در سوریه برگردد و ماجرای جدیدی را آغاز کند.
نام گل سرخ / امبرتو اکو
امبرتو اکو، دانشمند بزرگی است که تعداد کتابها و مقالات علمیاش سربه فلک میکشد. اما نکتهی جالبی که در موردش وجود دارد این است که همه او را به عنوان رماننویس میشناسند. آنک، نام گل یا همان نام گل سرخ، اولین رمان پلیسی امبرتو اکو است. ماجرا در یک صومعهی قرون وسطایی اتفاق میافتد؛ زمانی که ویلیام یک کشیش باهوش و شاگرد جوانش، آدسو برای شرکت در یک مباحثهی الهی به صومعهای در ایتالیا میروند و آنجا از کشته شدن یکی از کتابداران کتابخانه باخبر میشوند. فردای آن روز جسد راهب دیگری پیدا میشود. ولع ویلیام و آدسو برای فهمیدن ماجرا و سر درآوردن از راز این قتلها تمامی ندارد.
امبرتو اکو زمانی شروع به نوشتن کتاب آنک، نام گل میکند که خانمی از دوستانش که برای انتشاراتی کوچکی کار میکرد گفت از غیررماننویسها (فیلسوفان، جامعهشناسان، سیاستمداران و غیره) خواسته است هر کدام یک داستان پلیسی بنویسند. اکو پیشنهاد را رد میکند و وقتی به خانه میرود و یادداشتهای قدیمی خودش را که اسم چند راهب رویشان نوشته شده، پیدا میکند، طرح داستان در سرش شکل میگیرد: صومعهای قرون وسطایی، راهبهایی که به کام مرگ کشیده میشوند و …
بیمار خاموش / نوشته الکس مایکلیدیس
باز کردن گره از یک ماجرای پلیسی و جنایی، زمانی راحت است که شواهد و مدارک کافی داشته باشیم یا حداقل کسی باشد که بتواند با حرفهایش ما را به کشف حقیقت نزدیکتر کند. الکس مایکلیدیس در رمان مشهورش، بیمار خاموش، دقیقا کاری کرده است که ماجرا پیچیده و پیچیدهتر بشود. آلیسیا برنسون که یک هنرمند نقاش است با گابریل، عکاس مد و فشن ازدواج کرده است. همهچیز زندگی آنها به نظر خوب میرسد تا اینکه روزی آلیسیا تصمیم وحشتناکی میگیرد. یک شب، زمانی که شوهرش از سرکار به خانه برمیگردد او را به صندلی میبندد و به صورتش شلیک میکند.
زمانی که پلیسها او را پیدا میکنند، با حالتی وحشتزده و گیج بالای سر شوهرش ایستاده و رگش را هم زده. آلیسیا را به بیمارستان منتقل میکنند، اما او در بازجوییهای پلیس، در گفتگو با روانشناس و با هیچکس هیچ حرفی نمیزند. همین موضوع پیچیدگی ماجرا را بیشتر میکند. بیمار خاموش در پنج بخش و از زبان تئو، رواندرمانگر دادگاه و آلیسیا، البته دفتر خاطرات او، روایت میشود.
تابوتهای دستساز / نوشته ترومن کاپوتی
جذابیت کتاب تابوتهای دستساز به این است که ترومن کاپوتی آن را از روی ماجرایی واقعی نوشته است؛ قاتلی که تابوتهای کوچک میسازد و آن را برای طعمههایش میفرستد. اول جان خانم و آقای رابرتز وکیل را میگیرد و بعد خبر قتلهای مشابه به گوش میرسد. تمام این قتلها یک وجه مشترک دارند و آن هم هدیهای است که کشته شدگان قبل از مرگشان از قاتل میگرفتند. ترومن کاپوتی و دوستش کارآگاه جیک که باید روی این پرونده کار کنند، قاتل را شناسایی میکنند، اما مدرکی علیه او ندارند.
سایهی باد / نوشته کارلوس لوئیس سافون
سایهی باد یک کتاب پر رمز و راز است. کارلوس لوئیس سافون برای نوشتن کتاب سایهی باد فضای مهآلود گورستان متروک کتابها را تصویر کرده است. میتوانید چشمانتان را ببندید و خودتان را در آنجا تجسم کنید. مردی که پسر دهسالهاش را به آنجا آورده است، به او میگوید میتواند فقط یک کتاب انتخاب کند و او هم سایهی باد خولیان کاراکاس را برمیدارد. وقتی پسر بزرگ میشود، چندنفر به دلایل مرموزی به کتابش علاقهمند میشوند. سایهی باد ترکیبی از رمانهای صد سال تنهایی، جن زدگ، داستانهای کوتاه بورخس، آنک نام گل، سهگانه نیویورک و گوژپشت نتردام است.
حتما میدانید که زندگی روزمرهی ما به هیجانانگیزی یک سریال که در تلویزیون میبینیم، نیست. هرچند نمیتوان هیجان ناشی از پیدا کردن جواب یک معمای قتل یا کشف یک ماجرای دزدی مرموز را نادیده گرفت. پس اگر اهل باز کردن اینطور گرهها هستید و در کنارش هم دوست ندارید، زندگی آرام شخصیتان بهم بریزد، یک رمان پلیسی بردارید. آنوقت میتوانید در حالیکه روی مبل لم دادهاید، یا روی تختتان دراز کشیدهاید یا حتی در مترو به محل کارتان میروید، هیجان را به زندگیتان تزریق کنید.
منبع: فرادید