کد خبر :236911
خروج متخصصان توافق بد از قرنطینه

این روزها رسانه‌های کشور پر شده از مطالبی درباره اینکه ایران با ایالات‌متحده مذاکره کند یا خیر؟ برخی هم البته پا را جلوتر گذاشته‌اند و با مفروض دانستن لزوم مذاکره، از چگونگی انجام و جزئیات آن سخن می‌گویند. در این میان صرف‌نظر از دلایلی که مذاکره یا عدم مذاکره در روزهای آتی را تایید یا رد می‌کند یک نکته مهم وجود دارد و آن فرامتن حرکت به‌سمت تعامل با آمریکا یا توقف در این مسیر است. امروز اگر سراغ هر کارشناس منصف و دلسوز منافع ملی برویم حتما تایید خواهد کرد که نفس مذاکره‌کردن یا اجتناب از آن نمی‌تواند یک ارزش ذاتی و اصیل باشد آن‌هم با کشوری چون ایالات‌متحده که در چهل‌وچند سال گذشته بارها و بارها طرف مقابل میزی بوده که دیپلمات‌ها و نمایندگان ما نشسته بودند.  از این‌رو اگر دچار یک انحراف در توضیح مساله و تبیین آن شویم حتما به خطا رفته و احتمالا منافع ملی را قربانی ندانم‌کاری‌های خود می‌کنیم. نگاهی عالمانه و از سر دوراندیشی به ما می‌گوید توجه به شرایط گفت‌وگو و الزامات آن همچنین موقعیت کشور در وقتی که قرار است تصمیم‌گیری شود، که به‌نوعی می‌تواند مشخص‌کننده احتمال موفقیت و رسیدن به هدف باشد حتما باید جایگزین گزاره‌هایی چون مذاکره-عدم مذاکره شود، چنانکه پیش از این‌هم بارها و در مقاطع مختلفی چون ایام مذاکرات برجام چنین مساله‌ای مطرح بود و کارشناسان می‌گفتند تنها دوگانه معتبر توافق خوب-توافق بد است.

در این خصوص حتی اگر حافظه تاریخی‌تان یاری نکند با مرور برخی اظهارنظرهای اخیر درباره روابط ایران با آمریکا می‌توانید مصادیق و نمونه‌های دقیقی را پیدا کنید. صرف‌نظر از اینکه دوماه تا تغییر در کاخ‌سفید باقی ‌مانده و هنوز معلوم نیست شرایط کشور در آن زمان چطور باشد و اساسا طرف مقابل در چه بستر ذهنی به مساله تعامل با ایران بپردازد، هم‌اکنون یک دوقطبی کاذب در کشور ایجاد شده است که براساس تجربه‌های قبلی می‌توان گفت نتیجه آن چیزی جز ذبح منافع ملی نیست. اگر به صحنه دقیق نگاه کنید می‌بینید یک ‌سوی این دوقطبی کسانی هستند که می‌گویند لاجرم ایران باید برای حل مشکلات اقتصادی‌اش با دولت ایالات‌متحده آن‌هم در اولین فرصت به مذاکره بنشیند و هرچه زودتر مسائل فی‌مابین را مرتفع سازد، درسوی دیگر این دوقطبی هم کسانی هستند که هرگونه تعامل احتمالی با ایالات‌متحده را خیانت به کشور توصیف کرده و اظهارات تندی را در این خصوص بیان می‌کنند. آنها البته توجه نمی‌کنند که امر سیاست پیچیدگی‌های گسترده‌ای دارد و با وجود اینکه مواجهه ایران با ایالات‌متحده در همه این چهل‌وچند سال واقع بوده اما در موارد مختلف به اقتضای شرایط ‌گفت‌وگوهایی صورت‌گرفته و طبعا موفقیت یا عدم موفقیت‌هایی را هم به‌دنبال داشته است. از این‌رو اینکه از همین حالا با این شدت از اساس هرگونه تعاملی را منتفی دانسته و کسانی را که در این خصوص اظهارنظر می‌کنند می‌خواهیم برانیم به‌عبارتی بازی در زمین همان فعالان سیاسی رادیکالی است که تنها راه ایجاد گشایش در کشور را سازش با آمریکا می‌دانند. البته این که کشور و مسئولان آن از هم‌اکنون آماده هر اتفاقی باشند یک مساله است و اینکه برخی از هم‌اکنون صفروصدی به ماجرا نگاه کنند مساله دیگری. در این میان اما ماجرای اصلی درباره کسانی است که تلاش می‌کنند نسنجیده کشور را به میدانی وارد کنند که عواقب آن با توجه به تجارب گذشته جز خسارت و هزینه چیزی نیست، اینها همان‌هایی هستند که یگانه مسیر حل مشکلات کشور را کنار آمدن با ایالات‌متحده و پذیرفتن شروط آن می‌دانند و در گذشته نیز نشان دادند که استاد کشاندن کشور به میز مذاکرات یک‌طرفه و پرهزینه هستند. مرور تاریخ نشان می‌دهد در سال‌های گذشته آنها با اقدامات اشتباه‌شان چه خسارت‌هایی به کشور وارد کرده‌اند و ازقضا آنجایی که مقابل ایده‌های آنها مقاومت شده و اجازه اقدام به آنان داده نشده مردم از چه خطراتی مصون مانده‌اند.

گروگان‌های آمریکایی در لبنان و دارایی‌هایی که هرگز آزاد نشد

 در سال 1982 و در بحبوحه درگیری‌های داخلی در لبنان چند تبعه آمریکایی ازجمله چند تن از ماموران سیا در لبنان توسط گروه‌های چریکی در این کشور ربوده می‌شوند و آمریکا را برای قریب به یک دهه به چالشی عمیق فرو می‌برند. بعد از دوره ریگان و در زمان ریاست‌جمهوری جورج بوش پدر آمریکایی‌ها از دولت وقت ایران می‌خواهند با وساطت در این ماجرا زمینه‌ساز آزادی گروگان‌های این کشور شود. جورج بوش در یکی از سخنرانی‌های خود می‌گوید: «درحال حاضر برخی از آمریکایی‌ها در سرزمین‌های خارجی اسیر شده‌اند... اگر مساعدتی در اینجا بشود، برای دورانی طولانی در خاطر خواهد ماند. حسن‌نیت، حسن‌نیت می‌آورد و می‌تواند چرخی را به حرکت دربیاورد که تا مدت‌ها به همین شکل حرکت کند.» بعدها با دخیل کردن دبیرکل سازمان‌ملل این فرآیند جدی‌تر شد و از این طریق از ایران خواسته می‌شود درقبال آزادی گروگان‌های آمریکایی به دارایی‌‌های مسدودشده خود در آمریکا دست یابد. همین وعده سبب می‎شود در این فرآیند مشاور دبیرکل سازمان‌ملل یعنی جیانی پیکو با محمدجواد ظریف، وابسته دولت ایران در سازمان‌ملل ملاقات کرده و چندی‌بعد به‌واسطه او به دیدار هاشمی‌رفسنجانی می‌آید. این دیدار آنقدر مهم و محرمانه بود که حتی شخص محمدجواد ظریف وظیفه ترجمه گفت‌وگوها را به‌عهده می‌گیرد تا جزئیات گفت‌وگوها به بیرون از جلسه درز نکند. هاشمی در این دیدار به پیگو می‌گوید: «اگر کاری از دست ما ساخته باشد، این کار را خواهیم کرد؛ به این شرط که آمریکا در مساله جنگ ایران و عراق در تعیین متجاوز و خسارت‌ها، بی‌طرفانه عمل کند و از سیاست‌های خصمانه‌اش درقبال ایران دست بردارد.» هاشمی از سپاه کمک می‌خواهد و چندی‌بعد همه این افراد آزاد می‌شوند و نوبت به اقدام آمریکایی‌ها می‌رسد. آمریکایی‌ها اما در این زمان چالش‌های پیش‌آمده در اروپا ازجمله فتوای امام‌خمینی(ره) درمورد سلمان رشدی را بهانه‌ می‌کنند و با اتهام اینکه ایران اقدامات تروریستی را در دستورکار خود قرار داده، از اجرای وعده‌های خود طفره می‌روند. ریچارد هاس، مشاور امنیت ملی کاخ‌سفید در آن زمان درخواست ایران را این‌گونه پاسخ می‌دهد: «ما گفتیم نشان دادن حسن‌نیت باعث حسن‌نیت متقابل می‌شود، اما نگفتیم اگر ایرانیان گروگان‌ها را آزاد کنند، بدون توجه به باقی قضایا، به این اقدام پاسخ مطلوب و مساعد می‌دهیم.» هاشمی‌رفسنجانی اما اواخر سال 1378 طی گفت‌وگویی می‌گوید: «درمورد گروگان‌های آمریکایی در لبنان، تورگوت اوزال از ترکیه، خاویر پرز دکوئیار دبیرکل سازمان‌ملل متحد و نخست‌وزیر ژاپن با ما صحبت کردند که شما از نفوذ خودتان در لبنان استفاده کنید و مشکل گروگان‌های آمریکا را حل کنید. وعده هم دادند که اگر این کار انجام شود، آمریکا اقدامات بزرگی به‌نفع ایران خواهد کرد ولی به محض اینکه قضیه تمام شد، آمریکا به‌جای اینکه به آن وعده‌هایی که داده بود عمل کند، طلبکار هم شد.»

شکست سعدآباد و 2 سال عقب‌نشینی بی‌ثمر

در ابتدای دهه 80 و به امید گره‌­گشایی در روابط ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و سه کشور اروپایی مذاکرات جدی و موسعی میان طرفین شکل می‌گیرد. در ایران دبیر وقت شورای عالی امنیت‌ملی یعنی حسن روحانی با همکاری وزارت امورخارجه مسئولیت مذاکرات را برعهده گرفته و پس از چند دور گفت‌وگو، سه توافق مهم را در سعدآباد، بروکسل و پاریس با طرف اروپایی به امضا می‌رساند، توافقاتی که ذیل آنها ایران می‌پذیرد بخش عمده‌ای از فعالیت‌های هسته‌ای خود را تعطیل کند تا شاید از یک­سو مساله حق غنی‌سازی برای ایران به‌رسمیت شناخته شود و از سوی دیگر برخی روابط تجاری که پیش از این از جانب اروپایی‌ها محدود شده بود برقرار شود. در این خصوص در توافقنامه سعدآباد که حسن روحانی آن را قرائت می‌کرد آمده بود: «به‌منظور اعتماد بیشتر، ایران به‌طور داوطلبانه تصمیم گرفته است برنامه تعلیق خود را ادامه و توسعه داده تا شامل تمام فعالیت‌های مربوط به غنی‌سازی و بازفرآوری و کلیه آزمایش‌ها یا تولید در هر تاسیسات تبدیل به اورانیوم شود.» این تعلیق اما هیچ کمکی نه به حل چالش پرونده هسته‌ای ایران کرد نه مشکلات ایران در سازمان ملل را مرتفع ساخت و نه مباحث تجاری را توسعه بخشید. در آن ایام همان‌طور که ایران به تعطیلی بیشتر صنعت هسته‌ای خود ادامه می‌داد اروپایی‌ها فعالیت‌های خصمانه خود را در آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ادامه می‌دادند و علاوه‌بر اینکه برخلاف قول و قرارشان رفتار می‌کردند خودشان مانع بزرگی برای به نتیجه رسیدن مذاکرات هم بودند. حسن روحانی در صفحه 223 و 224 کتاب امنیت ملی و دیپلماسی هسته‌ای توضیح می‌دهد: «به آنها(وزرای سه کشور) گفتم ما در مذاکرات تهران با هم توافق کردیم که برمبنای تعریفی که مدیرکل آژانس از تعلیق داشته است اقدام کنیم ولی شما برخلاف تعهدتان به البرادعی نامه نوشته و به او فشار آورده و گفته‌اید که تعلیق را به‌صورت وسیع­تری تعریف کند. البرادعی به من گفت که سه کشور برای من نامه فرستاده و گفته‌اند تعلیق، این­چنین تفسیر شود. قرار ما این بود که با صداقت با هم رفتار کنیم!» او همچنین در صفحات 596، تا 598 می‌نویسد که اروپایی‌ها بعد از حدود 2 سال مذاکره بنای به نتیجه رسیدن و حل کردن پرونده هسته‌ای ایران را نداشتند و با ارائه یک بسته پیشنهادی تحقیرآمیز به ایران، باعث شدند تا ایران نیز در نامه‌ای متقابلا پاسخ تندی به آنها بدهد. وی می‌نویسد: «درمجموع پیشنهاد مذکور در زمینه تقاضاها از ایران بسیار طولانی اما درمورد پیشنهادهای ارائه‌شده به ایران به‌طور مضحکی کوتاه و نارساست. فقدان هرگونه تلاش برای ایجاد ظاهری متوازن، این پیشنهاد را به دستور استعماری کاپیتولاسیون شبیه می­سازد. پیشنهاد یادشده توهینی به تمام ملت ایران است که سه کشور اروپایی باید به خاطر آن از ملت ایران پوزش بطلبند.»

برجام و تجربه خسارت محض

نمونه سومی که نشان می‌دهد شتابزدگی و امید بیش از حد به نتایج مذاکره و توافق چه خساراتی می‌تواند برای کشور به دنبال داشته باشد همین ماجرای برجام است. در سال 92 که حسن روحانی به قدرت رسید، اولین و اصلی‌ترین پرونده کاری خود را به نتیجه رساندن مذاکرات هسته‌ای عنوان کرد و شتابان به میز گفت‌وگو وارد شد. حسن روحانی در داخل با بیان اینکه خزانه کشور خالی است و توسعه نیاز به سرمایه خارجی دارد از لزوم مذاکره برای حرکت روبه رشد اقتصاد کشور می‌گفت و در کنار آن در اظهاراتی به مراتب رادیکال‌تر از یک­سو زندگی و معیشت مردم را به حل پرونده هسته‌ای گره می‌زد و در اظهارنظری عجیب که همه به خاطر دارند با ربط این دو به‌­هم می‌گفت: «چرخ هسته‌ای بچرخد اما چرخ زندگی مردم هم در گردش باشد و از سوی دیگر حتی می‌گفت که آب خوردن مردم هم نیاز به مذاکره دارد.»

از سوی دیگر مسئول اجرای مذاکرات هم دست‌کمی از رئیس دولت نداشت، محمدجواد ظریف که با حضور در وزارت امورخارجه مسئولیت پرونده را به­‌دست گرفته بود با مبنا قراردادن اینکه هر توافقی بهتر از عدم توافق است، ستون‌های قراردادی که بیش از دو سال برای آن مذاکره انجام شده بود را سست‌تر از آنچه تصور می‌شد گذاشت و نهایتا پای سندی را امضا کرد که از یک­سو منافع اقتصادی آن برای کشور محدود بود و با آنچه توصیف می‌شد تفاوت فاحشی داشت و از سوی دیگر مبانی حقوقی و نظارتی آن به‌گونه‌ای بود که به آمریکا اجازه داد به سرعت و با تحمیل هزینه‌ای سنگین به ایران از توافق خارج شود و شرایط را به اینجایی برساند که امروز در آن هستیم.

اگر به‌­خاطر داشته باشید در روزهایی که برجام درحال اجرا بود و هنوز آمریکا ساز جدایی نزده بود، محمدجواد ظریف در اظهارنظری مهم در مهرماه 1396 گفت که هنوز نمی‌توانیم یک حساب بانکی در لندن باز کنیم. یا در مثالی دیگر سفیر کره­‌جنوبی در سال 95 می‌گفت همچنان به‌صورت چمدانی پول را برای هزینه‌های سفارت­مان در ایران به تهران می‌آوریم و اینها البته صرف­نظر از روایت تقریبا هیچی است که رئیس‌کل وقت بانک مرکزی در سفر به آمریکا و درباره نتیجه برجام برای ایران بیان کرد.  خلاصه مطلب اینکه برجام با وجود حمایت‌های بی‌شائبه‌ای که از دولت می‌شد و دست بازی که تیم دیپلماتیک ما در انعقاد آن داشت به دلایلی که در بالا ذکر شد و در یک کلام به‌دلیل اینکه موضعی متفاوت از موضع قدرت بود و مدام نیاز کشور به چنین توافقی مطرح می‌شد به نتیجه‌ای که لازم بود، نرسید.

دامی که چپ‌ها پیش‌پای کشور نهادند

درمقابل آنچه تا اینجای کار توضیح دادیم مواردی هم در تاریخ کشور هست که می‌توان از آنها به‌عنوان تجربه‌هایی یاد کرد که حاکمیت با وجود فشارهای داخلی ازسوی برخی فعالان سیاسی به سمت اقدامی نسنجیده و اشتباه حرکت نکرد و چندی بعد هم مشخص شد چنین تصمیمی تا چه حد درست بوده و کشور از ورود به یک چالش بزرگ و خطر قطعی نجات یافته است. اولین نمونه مربوط به دوران مجلس سوم است.  حدود دو سال بعد از پایان جنگ ایران و عراق، صدام با همان رویاهای خام و فرمانروایی‌هایی که در ذهن می‌پروراند به‌­خاطر اختلافات خود با کویت سمت و سوی لشکرش را به طرف همسایه جنوبی چرخاند و ظرف سه روز توانست با اشغال کامل کویت بر تولید و صادرات قریب به 20 درصد از نفت خام جهان تسلط یابد. در جریان این اتفاق علاوه‌بر آنکه رژیم صدام حمایت بین‌المللی را نداشت به دلیل اختیار بخش عمده‌ای از تولید نفتی که به دست گرفته بود با مخالفت‌های بین‌المللی روبه‌رو شد و ایالات‌متحده در راس ائتلافی بزرگ از کشورهای اروپایی و آسیایی برای خارج کردن صدام از کویت وارد عمل شد. در این میان برخی در ایران فریاد برآوردند که چرا نشسته‌اید کفار و مسلمانان حمله کرده‌اند و باید به دفاع از صدام برخیزیم و اینها البته درحالی بود که هنوز خسارات سنگین جنگ تحمیلی باقی بود. در آن زمان جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی که جزء چهره‌های جریان چپ آن زمان محسوب می‌شدند، با این استدلال که بعد از حمله عراق، آمریکا و متحدانش، این کشور را مورد اصابت قرار داده است، تاکید داشتند که ایران باید به دفاع از عراق برخیزد! این نظر اما در جلسه 29 دی سال 1369- سه روز پس از آغاز حمله آمریکا به منطقه- با حضور رهبر انقلاب موضوع از جوانب مختلف سنجیده و درنهایت ایران بیانیه‌ای بر اعلام بی‌طرفی در جنگ را صادر کرد. با این‌حال آتش حمایت چپ‌های مجلس سوم از صدام چنان تند بود که او را خالد بن­ولید می‌دانستند و فردای آن روز صحن علنی مجلس به صحنه اعتراض این نمایندگان نسبت به اعلام بی‌طرفی ایران تبدیل شد. در همین راستا علی‌اکبر محتشمی‌پور، نماینده تهران، پشت تریبون مجلس رفت و گفت: «چرا ملت ایران و ملت اسلام در سکوتی مرگبار به سر می‌برند؟ آیا ما وظیفه نداریم؟ آیا آمریکا خطری برای جهان اسلام نیست؟... جمهوری اسلامی و ملت مسلمان و انقلابی ایران با توجه به اصول و آرمان‌هایش از هر کشور دیگر اولی و به‌حق است که در جهاد مقدس علیه آمریکا شرکت کند و به آرزو‌های مقدس و الهی امام که خلیج‌فارس باید گورستان آمریکایی‌های متجاوز شود، جامه‌­عمل بپوشاند.»

اگر جام زهر دوم  را نوشیده بودیم...

نمونه بعدی درباره اشتباهات استراتژیک فعالان سیاسی و به اصطلاح دیپلمات‌هایی که آمریکا را ابرقدرت بی‌رقیب، آقای جهان و کدخدا می‌دانند ماجرای نامه جام زهری است که نمایندگان مجلس ششم به رهبر انقلاب نوشتند. 127 نماینده دوره ششم مجلس ازجمله محسن آرمین، علی شکوری‌­راد، ناصر خالقی، فاطمه راکعی، علی تاجرنیا و دیگر نمایندگان اصلاح‌طلب در اردیبهشت سال 1381 طی نامه‌ای به رهبر انقلاب با خطیر توصیف کردن شرایط کشور گفته بودند: «اگر جام زهری باید نوشید، قبل از آنکه کیان نظام و مهم‌تر از آن، استقلال و تمامیت ارضی کشور در مخاطره قرار گیرد، باید نوشیده شود.» شاید بپرسید چرا چنین نامه‌ای نگاشته شد. نویسندگان در ابتدای متن توضیحاتی در این باره داده بودند. آنها در ابتدای آن نامه نوشته بودند: «شاید در تاریخ پرفرازونشیب معاصر ایران، هیچ زمانی را به حساسیت امروز نتوان یافت. تنها با تسامح می‌توان وضعیت ایران را در زمان اشغال در جنگ جهانی دوم یا پیش از پذیرش قطعنامه 598 با وضع کنونی قابل مقایسه دانست که در اولی با قطع هرگونه امید در داخل، عامل خارجی سرنوشت کشور را رقم زد و در برهه دوم اراده و تدبیر و دوراندیشی حضرت امام‌خمینی(ره) و اتکا به مردم کشور را نجات داد. اما شاید دوره کنونی از این لحاظ بی‌مانند باشد که شکاف‌های سیاسی و اجتماعی با تهدید خارجی و برنامه آشکار دولت ایالات متحده آمریکا(به‌عنوان قدرتی که در برابر خود مانعی نمی‌بیند) برای تغییر نقشه ژئوپلیتیک منطقه همزمان شده و نظام ناچار به کنش و واکنش در برابر این برنامه است.» آنها در این نامه از رهبری خواسته بودند درمقابل ایالات‌متحده عقب نشسته و تن به نظمی دهد که آنها پیگیرش بودند. چند روز بعد رهبر انقلاب اظهارات مهمی داشتند که توضیح‌دهنده چرایی قبول نکردن این عقب‌نشینی بزرگ و تقدیم کردن کشور به آمریکا بود. 11 اردیبهشت 1381 رهبری درباره‌ مذاکره با آمریکا گفتند: «الان ورد و ذکر عده‌ای مذاکره با آمریکا شده است! چه مذاکره‌ای؟! می‌گویند با آمریکا مذاکره کنید تا موذی‌گری نکند؛ فشار وارد نیاورد؛ تهدید نکند و منافع ملی ما را رعایت نماید. مگر کشورهایی که امروز مورد تهدید آمریکا هستند - غیر از جمهوری اسلامی - با آمریکا مذاکره نمی‌کنند؟ مگر آنها با آمریکا رابطه ندارند؟ مذاکره و رابطه، مانع فشار آوردن و تهدید کردن و بدجنسی کردن و افزون‌طلبی نیست؛ مذاکره مشکلی را حل نمی‌کند. دولت آمریکا صریحا با نظام اسلامی، هویت اسلامی و ایمان اسلامى مردم ما اعلام مخالفت کرده است.»

 

منبع: فرهیختگان