امروز، چهلمین سالروز آغاز جنگ میان ایران و عراق است. روزی که از پس روزها تهدید و اقدامات خصمانه پراکنده، عراق رسما حرکت نظامی به سوی مرزهای ایران را آغاز کرد و آتش جنگی را افروخت که 8 سال ادامه یافت. البته که دامنه آن جنگ، به آن 8 سال محدود نشد و امروز، هنوز، ردپای آن جنگ بر چهره هر دو کشور ایران و عراق دیده میشود. این ردپا، تنها آثار و نشانهای ملموسی اعم از ویرانیهای بازسازی نشده، قبور کشتگان، پا و دستهای جا مانده در میدان جنگ، یاد و فراق جوانان پرپر شده و فرهنگی شکل گرفته حاصل سالهای طولانی جنگ نیست، بلکه عوارض این جنگ و تاثیراتش بر حوزههای گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تا به امروز کشیده شده است. درواقع اگر نبود این جنگ، شاید بسیاری از رویدادهای پس از آن به گونه دیگری رخ میدادند یا اصلا رخ نمیدادند.
اگر از یکی دو سال اول پس از انقلاب اسلامی بگذریم، حضور جنگ در ادبیات سیاسی ایران یک حضور دائمی است؛ نه فقط جنگ 8 ساله، که پس از آن در دوران موسوم به سازندگی – که چنان که تا امروز مشهود است، هنوز هم تام و تمام انجام نشده – به گونهای حضور داشت، در دوران اصلاحات به «جنگ نرم» تعبیر شد و از دوران دولتهای نهم و دهم به گونهای ملموس به شکل «جنگ اقتصادی» در آمد. به گونهای کنایهوار، امروز هم رئیسجمهوری از این نکته سخن میگوید که در شرایط جنگی و نه تحریم هستیم. از این منظر، «جنگ» هیچ گاه تمام نشده است.
جنگ عناصر گوناگونی در خود دارد؛ حمله و آفند، دفاع و پدافند، دشمن، دوست، شکست، پیروزی و ... اما اگر از عناصر خارجی آن بگذریم، نگاه به درون در حوزه جنگ – در هر یک از حوزههای مطرح شده که باشد – بسیار مهم است. درواقع هرچند این که دشمن چه میکند، در میدان جنگ چه رخ میدهد و نتیجه چیست، مهم هستند، اما این که در داخل هم خارج از این تماس مستقیم با جنگ چه میکنیم و چه میشود، اهمیت کمتری ندارد. در شرایطی که غالبا اثرگذاری جنگ بر داخل است که مورد توجه قرار میگیرد، اما نباید فراموش کرد که اول، یک پای جنگ در دفاع از منافع یک جمع – کشور، ملت، ایدئولوژی و ... – قرار دارد و اصلا هدف آن حفظ این منافع به بهترین شکل است و دوم، روندی که در «درون» روی میدهد نیز بر «بیرون» و میدان تعارض با آن هم موثر است.
ارزیابی دقیق این که سیاستهای درونی ما در این سالهای طولانی جنگی چقدر موفق یا ناموفق بودهاند، کاری دشوار و نیازمند تحقیق و بررسی اصولی است. با این حال مشاهدات نشان میدهد که فارغ از نتایج میدان جنگ و پیروزیها و دشواریها و شکستهایش، در عرصه داخل چندان موفق نبودهایم. قابل انکار نیست که بخشی از این عدم موفقیت، از اثرگذاری جنگها نشات میگیرد، اما در بسیاری موارد میتوان ردپای مدیریت نامناسب داخلی و مجزا از جنگ را در آن دید. این مدیریت بد، در هر عرصهای به گونهای رخ مینماید.
به عنوان یک مثال ملموس، در سالهای اخیر که تعبیر «جنگ اقتصادی» برای تحریمها و البته فشارهای بیرونی اقتصادی مطرح شده است، کمتر شاهد مقاومسازی، دوراندیشی، اصلاح رویهها و جلوگیری از نامطلوبها در داخل هستیم. فرصتهای بسیاری برای مقاومسازی اقتصادی از دست رفته است، سیاستهای حمایتی از تولید ملی اغلب با فرصتسوزی و سرمایهسوزی به نتیجه مطلوب و قابل دفاع نرسیدهاند، ردپای فساد اقتصادی با ارقام کلان در حوزههای گوناگون دیده میشود، مدیریت بازار کار به درستی انجام نشده، ساختارهای نظام مالی و بانکی همچنان لنگ میزند و زیرساختهایی که باید در طول این مدت ساخته میشد یا ارتقا مییافت چنان از شرایط روز عقب ماندهاند که ناکارآمد جلوه میکنند.
شاید در نقد این موضوع بتوان تحلیلهای مفصل و طولانی ارائه داد؛ مثلا اینکه سیاستهای مدیریت داخلی بیش از این که بر منفعت عمومی شکل بگیرد، بر منافع دستهای و گروهی شکل گرفته یا این که این سیاستها به جای کلان بودن، از یک سو بر «برهه حساس کنونی» و از سوی دیگر بر نگاه افراد و عملکردشان سوارند و در چنین شرایطی، سرعت و نتایج روی کاغذ و جداول گزارشها، از موثر بودن آنها به طور عینی و توان استمرار و تداوم و پیشرفت آنها میکاهد. با این حال چیزی که مهمتر به نظر میرسد، نتیجه آن است. کمبودهای این مدیریت داخلی تا به امروز، حالا تبدیل به یک کلاف در هم پیچیده و فنرهای فشرده شده است. شرایطی که هر سویش را بگیری، سوی دیگرش در میرود.
این شرایط درونی، مسلما از نگاه بیرونی دور نیست. به همین دلیل هم هست که اثرگذاری بر آن به عنوان یکی از محورهای جنگ فعلی مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. مساله این جاست که آسیبهای آن، موافق و مخالف، خودی و غیرخودی، فرد و حزب و جناح نمیشناسد و دامن همه این «داخل» را میگیرد. اینکه «چه باید کرد» موضوعی مفصل است، اما شاید بتوان این توصیه را کرد که به جای نگاههای جزیینگر و مقطعی، از کمی دورتر نگاه کنند و نگاه کلیتری داشته باشند. فراموش نکنیم که در میان همه فرصتهای سوخته، صبر برای بهبود هم کمتر شده است. درصورتی که این مهم فراموش شود، آن وقت حتی در میان پیروزیهای میدان جنگ، به ناگهان این درون است که از هم میپاشد و آن گاه همه این جنگها و پیروزیها و هزینهها برای هیچ بوده است.